عشق جدیدم مافیا Part 32
پارت ³²
تهیونگ ویو :
رفتیم کافه و نشستیم
ته : جولیا میشه بری بیرون صحبت ما خصوصی هست
جولیا : نه ددی نمیرم
ته: پس شب تنبیه میشی
جولیا :اهههه ددی من به تنبیه هات معتاد شدم
ته: جولیااااا(عصبی )
جولیا : باشه ددی من میرم تا اونجا چند تا عکس بگیرم
و بعد رفت . ا.ت رو نگاه کردم . بغض کرده بود
ته : ا.ت خوبی ؟
ا.ت : پس هر شب باهم دیگه لذت میبرید مگه نه (با بغض)
ته : ا.ت بزار توضیح بدم
تهیونگ : من وقتی افتادم پایین درست یادم نمیاد که چی شد اما بعدش من توی یه بیمارستان به هوش اومدم اما هنوز زخمی بودم و احتمال مردنم هنز وجود داشت که رئیس بیمارستان اومد و گفت : پس به هوش اومدی
ته : بله به هوش اومدم
رییس: خب اگر گروه امداد ما پیدات نمیکرد مرده بودی
ته : خیلی ممنون نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم
رییس : میتونی با انجام یک کار ساده ازم تشکر کنی
ته : ها باشه اون چه کاری هست حالا ؟
رییس : اینکه با دخترم ازدواج کنی
ته : چییییی نه من نامزد دارم
رییس : تو پروندت که خورده مجردی
ته : اما من .......
رییس : اما من نداره وگرنه به دکترا میگم که بمیری
ا.ت : خب چرا میخواستی زنده بمونی ؟
ته : به امید اینکه دوباره تورو ببینم . ا.ت من هنوز دوستت دارم
ا.ت : باشه فقط خیلی دیر شده من باید برم
ا.ت پاشد که بره بلند شدم و دستش رو گرفتم ...............
تهیونگ ویو :
رفتیم کافه و نشستیم
ته : جولیا میشه بری بیرون صحبت ما خصوصی هست
جولیا : نه ددی نمیرم
ته: پس شب تنبیه میشی
جولیا :اهههه ددی من به تنبیه هات معتاد شدم
ته: جولیااااا(عصبی )
جولیا : باشه ددی من میرم تا اونجا چند تا عکس بگیرم
و بعد رفت . ا.ت رو نگاه کردم . بغض کرده بود
ته : ا.ت خوبی ؟
ا.ت : پس هر شب باهم دیگه لذت میبرید مگه نه (با بغض)
ته : ا.ت بزار توضیح بدم
تهیونگ : من وقتی افتادم پایین درست یادم نمیاد که چی شد اما بعدش من توی یه بیمارستان به هوش اومدم اما هنوز زخمی بودم و احتمال مردنم هنز وجود داشت که رئیس بیمارستان اومد و گفت : پس به هوش اومدی
ته : بله به هوش اومدم
رییس: خب اگر گروه امداد ما پیدات نمیکرد مرده بودی
ته : خیلی ممنون نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم
رییس : میتونی با انجام یک کار ساده ازم تشکر کنی
ته : ها باشه اون چه کاری هست حالا ؟
رییس : اینکه با دخترم ازدواج کنی
ته : چییییی نه من نامزد دارم
رییس : تو پروندت که خورده مجردی
ته : اما من .......
رییس : اما من نداره وگرنه به دکترا میگم که بمیری
ا.ت : خب چرا میخواستی زنده بمونی ؟
ته : به امید اینکه دوباره تورو ببینم . ا.ت من هنوز دوستت دارم
ا.ت : باشه فقط خیلی دیر شده من باید برم
ا.ت پاشد که بره بلند شدم و دستش رو گرفتم ...............
۵.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.