بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 54)
ات: واییییی اینجارو چه وسایل های بازیه کیوتی دارههه🥺
یونا: ایش اینا چی ان دیگه.... "نگاه به دور و برش کرد" آهاااا پیداش کردم.... جونگ کوک بیا بریم اون دستگاه بازی ماشینی رو بکنیم
جونگ کوک: روحیه ی جنگی داری تو😂
باشه بریم
"یونا و جونگ کوک رفتن سمت اون دستگاه بازی و سکه رو انداختن و نشستن و شروع به بازی یا مسابقه ماشینی باهم کردن"
ات: نگاشون کن توروخدا.... ایش😒
میشه منم برم سمت دستگاه عروسک؟🥺 "روبه تهیونگ"
تهیونگ: هر جا دوست داری برو چرا به من میگی من فقط بادیگاردت ام🙂
ات: .. باشه😁
"ات رفت سمت اون دستگاه تهیونگ هم پشت سرش رفت و دست به سینه به یکی از دستگاه ها تکیه داد و به ات خیره شد.... ات با لبخند کیوتی که داشت از کیفش یه سکه برداشت و انداخت تو دستگاه و دستشو گذاشت رو دستگیره و تکون داد و چنگال رو برد سمت عروسک خرسی کوچولوی بنفشی که اون گوشه ی دستگاه بود....نتونست بگیره....ولی تسلیم نشد و بیش از 4 بار امتحان کرد ولی بازم نتونست... سرشو با ناامیدی انداخت پایین که یه دفعه دوتا دست بزرگ و کشیده روی دست های ظریف و کوچیک خودش قرار گرفت.... ات تعجب کرد و نیم رخی به کسی که به پشتش کاملا چسبیده بود نگاه کرد... دستای ات دوباره روی اون دستگیره قرار گرفت و با کمک تهیونگ بالاخره اون عروسک رو گرفتن و افتاد تو سطل.... ات ذوق کرد و بالا پایین پرید و گفت"
ات: مرسییی تهیونگ بالاخره گرفتمششش هوراااا....
تهیونگ: دیگه نبینم سر اینجور چیزا بغض کنیا... هر چی خواستی بگو دوتایی بگیریم😂😁
ات: اوهوم🙂... میشه بازم عروسک بگیریم؟🥺
تهیونگ: هر چی کیوتچه خانم بگن😊
ات: 😂
"ات و تهیونگ دوباره تو همون حالت قرار گرفتن و 5 دقیقه گذشت و اونا کلی عروسک گرفتن و همرو گذاشتن تو نایلون صورتی رنگی که کنار اون دستگاه بود... دوتایی با لبخند رفتن سمت یونا و جونگ کوک که بازیشون تموم شده بود و داشتن حرف میزدن.... جونگ کوک و یونا با دیدن اون نایلون تعجب کردن و خندیدن"
جونگ کوک: شما ها واقعا این همه عروسک گرفتید؟ 😂
ات: آله... با کمک بادیگارد جونم😃
یونا: بادیگارد جونت؟😂
ات: تو خفه... 😂
یونا: من و جونگ کوک هم تو این بازی مسابقه دادیم و خب شرط باختمون این بود که هر کس که ببازه باید امشب شام همرو مهمون کنه تو فست فودی😂
جونگ کوک: و بله من باختم پس من باید همتون مهمون کنم "دستشو انداخت رو شونه ی یونا"
ات: یادم رفت اینو بهت بگم جونگ کوک.... یونا تو بازی های ماشینی حرف نداره پس جای تعجبی نیست که شکستت داده😏
جونگ کوک: بله بله متوجه ام😂
ات: خبببب من گشنمه... بریم دیگه آقای جونگ کوککک😂
ادامه اش تو کامنتا
(𝐏𝐚𝐫𝐭 54)
ات: واییییی اینجارو چه وسایل های بازیه کیوتی دارههه🥺
یونا: ایش اینا چی ان دیگه.... "نگاه به دور و برش کرد" آهاااا پیداش کردم.... جونگ کوک بیا بریم اون دستگاه بازی ماشینی رو بکنیم
جونگ کوک: روحیه ی جنگی داری تو😂
باشه بریم
"یونا و جونگ کوک رفتن سمت اون دستگاه بازی و سکه رو انداختن و نشستن و شروع به بازی یا مسابقه ماشینی باهم کردن"
ات: نگاشون کن توروخدا.... ایش😒
میشه منم برم سمت دستگاه عروسک؟🥺 "روبه تهیونگ"
تهیونگ: هر جا دوست داری برو چرا به من میگی من فقط بادیگاردت ام🙂
ات: .. باشه😁
"ات رفت سمت اون دستگاه تهیونگ هم پشت سرش رفت و دست به سینه به یکی از دستگاه ها تکیه داد و به ات خیره شد.... ات با لبخند کیوتی که داشت از کیفش یه سکه برداشت و انداخت تو دستگاه و دستشو گذاشت رو دستگیره و تکون داد و چنگال رو برد سمت عروسک خرسی کوچولوی بنفشی که اون گوشه ی دستگاه بود....نتونست بگیره....ولی تسلیم نشد و بیش از 4 بار امتحان کرد ولی بازم نتونست... سرشو با ناامیدی انداخت پایین که یه دفعه دوتا دست بزرگ و کشیده روی دست های ظریف و کوچیک خودش قرار گرفت.... ات تعجب کرد و نیم رخی به کسی که به پشتش کاملا چسبیده بود نگاه کرد... دستای ات دوباره روی اون دستگیره قرار گرفت و با کمک تهیونگ بالاخره اون عروسک رو گرفتن و افتاد تو سطل.... ات ذوق کرد و بالا پایین پرید و گفت"
ات: مرسییی تهیونگ بالاخره گرفتمششش هوراااا....
تهیونگ: دیگه نبینم سر اینجور چیزا بغض کنیا... هر چی خواستی بگو دوتایی بگیریم😂😁
ات: اوهوم🙂... میشه بازم عروسک بگیریم؟🥺
تهیونگ: هر چی کیوتچه خانم بگن😊
ات: 😂
"ات و تهیونگ دوباره تو همون حالت قرار گرفتن و 5 دقیقه گذشت و اونا کلی عروسک گرفتن و همرو گذاشتن تو نایلون صورتی رنگی که کنار اون دستگاه بود... دوتایی با لبخند رفتن سمت یونا و جونگ کوک که بازیشون تموم شده بود و داشتن حرف میزدن.... جونگ کوک و یونا با دیدن اون نایلون تعجب کردن و خندیدن"
جونگ کوک: شما ها واقعا این همه عروسک گرفتید؟ 😂
ات: آله... با کمک بادیگارد جونم😃
یونا: بادیگارد جونت؟😂
ات: تو خفه... 😂
یونا: من و جونگ کوک هم تو این بازی مسابقه دادیم و خب شرط باختمون این بود که هر کس که ببازه باید امشب شام همرو مهمون کنه تو فست فودی😂
جونگ کوک: و بله من باختم پس من باید همتون مهمون کنم "دستشو انداخت رو شونه ی یونا"
ات: یادم رفت اینو بهت بگم جونگ کوک.... یونا تو بازی های ماشینی حرف نداره پس جای تعجبی نیست که شکستت داده😏
جونگ کوک: بله بله متوجه ام😂
ات: خبببب من گشنمه... بریم دیگه آقای جونگ کوککک😂
ادامه اش تو کامنتا
۱۵.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.