به خاطر یک دختر....💔🥺
به خاطر یک دختر ...💔🥺
پارت ۱
ویو کوک
از خواب بلند شدم رفتم دست و صورتم و شستم و لباسم و عوض کردم و رفتم پایین بچه ها داشتن صبحونه رو آماده میکردن
جیهوپ: چه عجب کوکی بیدار شدی
کوک: اول از همه صبحتون بخیر دومن مگه ساعت چنده
جیهوپ : صبح شما هم بخیر ، ساعت هشت صبحه
کوک: هشت صبح دیره
نامی: بس کنین دیگه بیاین صبحونتون و بخورین
کوک: باشه ، نشستیم و صبحونمون و خوردیم و بلند شدیم میز جمع کردیم و رفتیم نشستیم رو مبل
ته: بچه ها میخوام یک چیزی بهتون بگم
جین : بگو
ته: راستش منم یک دوست دختر دارم ک....
جیمین: دوست دختر یا دوست دخترت ( یعنی دوستت یا عشقت، 😊)
ته: دوستمه عزیزم ، خوب داشتم میگفتم ک اون تو آلمان زندگی میکرد و میخواد چند روز بیا کره میشه بیاد خونه ی ما بمونه اسمش هم مین هو هستش و ۲۵ سالشه شما مشکلی ندارین بیاد اینجا
شوگا : من مشکلی ندارم ، شما ها چی
بچه ها : ماهم مشکلی ندارین
کوک: من ازش بزرگ ترم
ته: مین هم چند ما ازت بزرگ نره( خنده )
کوک: وای بازم کوچیک ترین شدم
جین: ای جانم ( خنده )
کوک: ولی کوچیک بودن مهم نیست مهم اینه که من از پس همه کار بر میام الکی لقب گلدن مکنه رو ک بهم ندادین
جیمین: اینو راست میگه
نامی: اگه حرف هاتون تموم شد ببریم سراغ تمرین
شوگا : باشه فقط دوستت کی میخواد بیاد
ته : امروز
شوگا : اوکی
نامی:پس بیاین بریم ، رفتیم سالن تمرین
نامی:خوب بچه ها شروع میکنیم
نیم ساعت بعد
نامی: خوب کوک میدونی دیگه اینجا باید جیمین و بلند کنی و ....
جیمین: آره خواستم جیمین و بلند کنم ک مچ دستم درد و گرفت سریع جیمین گذاشتم زمین و دستم و گرفتم بچه ها اومدن پیشم
جیهوپ: کوک چیشد
شوگا : خوبی
کوک:مچ دستم درد میکنه
نامی: خوب پس برای امروز بسته کوک بیا بریم بهت کرم بدم
کوک: باشه ، رفتیم و رو مبل نشستیم نامجون یک کرم بهم داد و به دستم زدمش
ته: بچه ها چند دقیقه دیگه مین هو میرسه
نامی: اوکی
یک ربع بعد
ته: صدای در اومد رفتم در. و باز کردم مین هو بود
مین هو:وای اوپا دلم برات تنگ شده بود
ته: منم دلم برات تنگ شده بود کیوت ، بیا تو
مین هو: مزاحم نیستم
ته : نه بابا بیا تو
مین هو: رفتم تو و به بقیه سلام دادم
بچه ها: سلام
نامی: بفرما بشین
مین هو : ممنون
کوک: من میرم تو اتاقم استراحت کنم ببخشید
ته: مین هو تو هم بیا بریم اتاقت و نشونت بدم
مین هو: باشه؛ بلند شدم و پشت سر تهیونگ میرفتم تا به یک اتفاق رسیدم
ته: خوب این اتاق توعه تو برو استراحت کن منم به کوک سر بزنم
مین هو : مگه چی شده
ته: موقع تمرین مچ دستش درد گرفت همه خیلی نگرانش شدیم
مین هو :: آها پس برو تهیونگ
ته: باش
مین هو: تهیونگ رفت منم رفتم رو تخت نشستم و عصبی شده بودم بازم به کوک کلی اهمیت میدن همیشه کلیپ هاشون و میدیدم ک چقدر به هم اهمیت میدن اما به کوک دیگه خیلی خیلی دارن اهمیت میدن وبهش اعتماد دارن مخصوصا تهیونگ من باید کاری کنم ک دیگه نتونن به کوک اعتماد کنن حداقل بقیه بازم بهش اعتماد داشته باشند اما باید کاری کنم ک تهیونگ نتونن دیگه بهش اعتماد کنه اونا نمیدونن ک من میتونم چقدر آدم بدی باشم
اگه از فیک خوشتون اومده تو کامنت ها بگین ادامه بدم یا نه
لایک و کامنت هم فراموش نشه، ممنون میشم😊🧡
پارت ۱
ویو کوک
از خواب بلند شدم رفتم دست و صورتم و شستم و لباسم و عوض کردم و رفتم پایین بچه ها داشتن صبحونه رو آماده میکردن
جیهوپ: چه عجب کوکی بیدار شدی
کوک: اول از همه صبحتون بخیر دومن مگه ساعت چنده
جیهوپ : صبح شما هم بخیر ، ساعت هشت صبحه
کوک: هشت صبح دیره
نامی: بس کنین دیگه بیاین صبحونتون و بخورین
کوک: باشه ، نشستیم و صبحونمون و خوردیم و بلند شدیم میز جمع کردیم و رفتیم نشستیم رو مبل
ته: بچه ها میخوام یک چیزی بهتون بگم
جین : بگو
ته: راستش منم یک دوست دختر دارم ک....
جیمین: دوست دختر یا دوست دخترت ( یعنی دوستت یا عشقت، 😊)
ته: دوستمه عزیزم ، خوب داشتم میگفتم ک اون تو آلمان زندگی میکرد و میخواد چند روز بیا کره میشه بیاد خونه ی ما بمونه اسمش هم مین هو هستش و ۲۵ سالشه شما مشکلی ندارین بیاد اینجا
شوگا : من مشکلی ندارم ، شما ها چی
بچه ها : ماهم مشکلی ندارین
کوک: من ازش بزرگ ترم
ته: مین هم چند ما ازت بزرگ نره( خنده )
کوک: وای بازم کوچیک ترین شدم
جین: ای جانم ( خنده )
کوک: ولی کوچیک بودن مهم نیست مهم اینه که من از پس همه کار بر میام الکی لقب گلدن مکنه رو ک بهم ندادین
جیمین: اینو راست میگه
نامی: اگه حرف هاتون تموم شد ببریم سراغ تمرین
شوگا : باشه فقط دوستت کی میخواد بیاد
ته : امروز
شوگا : اوکی
نامی:پس بیاین بریم ، رفتیم سالن تمرین
نامی:خوب بچه ها شروع میکنیم
نیم ساعت بعد
نامی: خوب کوک میدونی دیگه اینجا باید جیمین و بلند کنی و ....
جیمین: آره خواستم جیمین و بلند کنم ک مچ دستم درد و گرفت سریع جیمین گذاشتم زمین و دستم و گرفتم بچه ها اومدن پیشم
جیهوپ: کوک چیشد
شوگا : خوبی
کوک:مچ دستم درد میکنه
نامی: خوب پس برای امروز بسته کوک بیا بریم بهت کرم بدم
کوک: باشه ، رفتیم و رو مبل نشستیم نامجون یک کرم بهم داد و به دستم زدمش
ته: بچه ها چند دقیقه دیگه مین هو میرسه
نامی: اوکی
یک ربع بعد
ته: صدای در اومد رفتم در. و باز کردم مین هو بود
مین هو:وای اوپا دلم برات تنگ شده بود
ته: منم دلم برات تنگ شده بود کیوت ، بیا تو
مین هو: مزاحم نیستم
ته : نه بابا بیا تو
مین هو: رفتم تو و به بقیه سلام دادم
بچه ها: سلام
نامی: بفرما بشین
مین هو : ممنون
کوک: من میرم تو اتاقم استراحت کنم ببخشید
ته: مین هو تو هم بیا بریم اتاقت و نشونت بدم
مین هو: باشه؛ بلند شدم و پشت سر تهیونگ میرفتم تا به یک اتفاق رسیدم
ته: خوب این اتاق توعه تو برو استراحت کن منم به کوک سر بزنم
مین هو : مگه چی شده
ته: موقع تمرین مچ دستش درد گرفت همه خیلی نگرانش شدیم
مین هو :: آها پس برو تهیونگ
ته: باش
مین هو: تهیونگ رفت منم رفتم رو تخت نشستم و عصبی شده بودم بازم به کوک کلی اهمیت میدن همیشه کلیپ هاشون و میدیدم ک چقدر به هم اهمیت میدن اما به کوک دیگه خیلی خیلی دارن اهمیت میدن وبهش اعتماد دارن مخصوصا تهیونگ من باید کاری کنم ک دیگه نتونن به کوک اعتماد کنن حداقل بقیه بازم بهش اعتماد داشته باشند اما باید کاری کنم ک تهیونگ نتونن دیگه بهش اعتماد کنه اونا نمیدونن ک من میتونم چقدر آدم بدی باشم
اگه از فیک خوشتون اومده تو کامنت ها بگین ادامه بدم یا نه
لایک و کامنت هم فراموش نشه، ممنون میشم😊🧡
۱۰.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.