فیک: گرگ و میش
فیک:گرگ و میش
part⁴
همیشه ، همیشه وقتی عصبی بود میخندید
دوباره خندید ، خنده های که آغشته با اعصابن
این خنده هاش باعث میشد دیونه بنظر برسه
واقعا داشت دیونه میشد یا شایدم شده بود
" هم سرش کلاه گذاشتی هم خیانت کردی ، تو دیگه چه حرومزادهای هستی( داد) "Layla
سوهو: خفه شو(داد)
دست روی شونه هاش گذاشت و عصبی توی صورتش غرید
سوهو: به چه حقی سر من داد میزنی(داد)
با دستاش محکم توی سینهاَش کوبید که تزش فاصله گرفت و به قبل رفت
" حواست باشه به من چی میگی مَردک(داد) "Layla
با داد های که سر هم میزدن همه متوجه شدن
تمام مهمانان بیرون آمدن و بهشون نگاه میکردن
مادربزرگ از بین جمعیت بیرون آمد و جر و بحث شدید بینشون تماشا میکرد
" همین که دارم تحملت میکنم خیله ، ای کاش گذاشته بودم همون جا بُکشنت( داد) "Layla
سوهو: باید تو رو میداد دستش به عنوان ببخش اینطور هم از شرت خلاص میشدم(داد)
کلافه شد
کلافه از حرف های که به نوهاَش میزد
مادربزرگ: ساکت شید(داد و بلند)
با بلندی صدای مادربزرگ دعوای دختر و سوهو خاموشی گرفت و همهمهای مردم ساکت شد
همه جا سوت کور بود و همه ی نگاه ها روی مادربزرگ
خواست لب باز کنه که صدای تیر تفنگ بر هم جا حکم فرما شد
از اونجا نرفته بود
داشت تماشا شون میکرد
وقتی دید دعوا آروم شده به سمتش شلیک کرد
گلوله درست وسط پیشونی سوهو خورده بود
روی زمین افتاد
اما قبل از اینکه خون بخواد همه جا رو پُر کنه و مردم جیغ و داد کنن تیر دوم پرتاب شد
تیره یا به آدم اشتباهی خورده بود یا از قصد بود
تیر نه به دختر خورد نه به پدر و مادرش
به عزیزترین کس ش خورد
-مادربزرگ-
با پرتاب تیر دوم مَرد جیغ و داد کردن و همه جا پراکنده شدن
وقتی مادربزرگش دید بلند فریاد زد
" مادربزرگ "Layla
به سمتش رفت
تیر به قلبش اسابت کرده بود
در آغوشش گرفتش
اشک از چشماش سرازیر شد
آرایشش خراب کرده بود و ریمل از چشماش ریزش میکرد
"تروخدا ..هقهق مادربزرگ تروخدا ...هقهق "Layla
اخرای جونش بود
تا جایی که جون براش مونده بود حرف میزد
مادربزرگ: دختر خوشگلم گریه نکن
اون چشمایی قشنگت نباید گریه کنه آخه که گلم مادربزرگ ناراحت میشه مواظب..
مرگ امانش نداد
جونشو گرفت
جیغ بلندی کشید و گریه کرد
همه فرار کرده بودن
جز خودش و دوتا جنازه کسی دیگر نبود
part⁴
همیشه ، همیشه وقتی عصبی بود میخندید
دوباره خندید ، خنده های که آغشته با اعصابن
این خنده هاش باعث میشد دیونه بنظر برسه
واقعا داشت دیونه میشد یا شایدم شده بود
" هم سرش کلاه گذاشتی هم خیانت کردی ، تو دیگه چه حرومزادهای هستی( داد) "Layla
سوهو: خفه شو(داد)
دست روی شونه هاش گذاشت و عصبی توی صورتش غرید
سوهو: به چه حقی سر من داد میزنی(داد)
با دستاش محکم توی سینهاَش کوبید که تزش فاصله گرفت و به قبل رفت
" حواست باشه به من چی میگی مَردک(داد) "Layla
با داد های که سر هم میزدن همه متوجه شدن
تمام مهمانان بیرون آمدن و بهشون نگاه میکردن
مادربزرگ از بین جمعیت بیرون آمد و جر و بحث شدید بینشون تماشا میکرد
" همین که دارم تحملت میکنم خیله ، ای کاش گذاشته بودم همون جا بُکشنت( داد) "Layla
سوهو: باید تو رو میداد دستش به عنوان ببخش اینطور هم از شرت خلاص میشدم(داد)
کلافه شد
کلافه از حرف های که به نوهاَش میزد
مادربزرگ: ساکت شید(داد و بلند)
با بلندی صدای مادربزرگ دعوای دختر و سوهو خاموشی گرفت و همهمهای مردم ساکت شد
همه جا سوت کور بود و همه ی نگاه ها روی مادربزرگ
خواست لب باز کنه که صدای تیر تفنگ بر هم جا حکم فرما شد
از اونجا نرفته بود
داشت تماشا شون میکرد
وقتی دید دعوا آروم شده به سمتش شلیک کرد
گلوله درست وسط پیشونی سوهو خورده بود
روی زمین افتاد
اما قبل از اینکه خون بخواد همه جا رو پُر کنه و مردم جیغ و داد کنن تیر دوم پرتاب شد
تیره یا به آدم اشتباهی خورده بود یا از قصد بود
تیر نه به دختر خورد نه به پدر و مادرش
به عزیزترین کس ش خورد
-مادربزرگ-
با پرتاب تیر دوم مَرد جیغ و داد کردن و همه جا پراکنده شدن
وقتی مادربزرگش دید بلند فریاد زد
" مادربزرگ "Layla
به سمتش رفت
تیر به قلبش اسابت کرده بود
در آغوشش گرفتش
اشک از چشماش سرازیر شد
آرایشش خراب کرده بود و ریمل از چشماش ریزش میکرد
"تروخدا ..هقهق مادربزرگ تروخدا ...هقهق "Layla
اخرای جونش بود
تا جایی که جون براش مونده بود حرف میزد
مادربزرگ: دختر خوشگلم گریه نکن
اون چشمایی قشنگت نباید گریه کنه آخه که گلم مادربزرگ ناراحت میشه مواظب..
مرگ امانش نداد
جونشو گرفت
جیغ بلندی کشید و گریه کرد
همه فرار کرده بودن
جز خودش و دوتا جنازه کسی دیگر نبود
۱۱.۸k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.