(فصل دوم)پارت۱۶ ویو ات
(فصل دوم)پارت۱۶ ویو ات
لینا(اسم آبجی ویالا)رو آماده کردم و موهاشو خرگوشی بستم۰وای که چقدر کیوت شده بود۰هی گونشو میکشیدم که گریه میکرد،آرومش میکردم بعد دوباره گونش رو میکشیدم۰واقعا کرم داشتم اصلا تعجبی نبود۰که تلفنم زنگ خورد سریع رفتم سمت موبایلم که دیدم جونگ کوک زنگ زده بود۰
استرس گرفتم چجوری جوابشو بدم؟آب دهنمو صدا دار قورت دادم و نفس عمیقی کشیدم۰دکمه سبز رو زدم و با جدیت گفتم:بله،
دیدم که جواب نمیده،تعجب کردم که دیدم قط شده بود۰زارتتتتتتت بدجوری خورد به ذوقم خدا قشنگ منو با خاک یکسان کرد۰
به ساعت گوشیم نگاه کردم که واییی
سریع لینا رو بغل کردم و از در خونه رفتم بیرون۰خواستم سوار ماشین بشم که وایسا،من من نمیتونم برم پیشش۰نمیتونم۰
سریع موبایلم رو گرفتم و به ویالا پیام دادم۰
(پیام ات به ویالا)
سلام ویالا خواستم برم که متوجه شدم اونقدر نیرو ندارم که با جونگ کوک مواجه بشم میشه جای من بری و بگی چیشده؟
جواب رو بهم پیامک بده هرجور که شد ممنون۰
(جواب ویالا)
سلام ات،من الان بیکارم باشه میرم همین الانم ارباب از عمارت زد بیرون بهش میگم۰
(پیام ات)
وایی ممنون ویالا مرسی۰
خدافظ و منتظرم۰
ویو جانگوک
از ماشین پیاده شدم۰عجیبه ات نیست من خیلی دیر اومده بودم پس ات کو؟
که ویالا رو دیدم از ماشین زرد رنگی که تاکسی بود پیاده شد۰
اومد پیشم گفت:ات نمیتونست بیاد حالش خوب نبود پس من اومدو جواب رو بگیرم ارباب۰
جونگ کوک:عیب نداره فقط بیا بریم که خیلی دیر شده۰
رفتم داخل که اون زنه ی مزخرف رو دیدم۰اون باعث همه چی بود،وقتی منو دید لبخندی زد و اومد پیشم۰
که گفت:عشقم کجا بودی۰
تعجب کردم که چرا اینو گفت،ولی میتونستم با این حرفش تعجب زیاد ویالا رو ببینم۰
سریع از خودم جداش کردم و گفتم:حد خودتون رو بدونید خانم۰
ویالا:خانم؟؟وقتی شبا بهم میگفتی عشقمو اینا۰۰۰۰
جونگ کوک:من خوب میدونم دنبال چی هستی ولی الان وقتش نیست تا جوابت رو کامل بدم۰ اونم به موقعش
روی صندلی های بیمارستان نشسته بودیم و منتظر نبوت بودم که صدای پرستار بلند شد
پرستار:آقای جئون
جونگ کوک:الان میام۰
منو ویالا و پسری که شایع شده بود بچمه رفتیم داخل۰برای چی اون زنه نیومد؟
اصلا بهتر قیافش رو نبینم۰۰۰
ادامه دارد۰۰۰
لینا(اسم آبجی ویالا)رو آماده کردم و موهاشو خرگوشی بستم۰وای که چقدر کیوت شده بود۰هی گونشو میکشیدم که گریه میکرد،آرومش میکردم بعد دوباره گونش رو میکشیدم۰واقعا کرم داشتم اصلا تعجبی نبود۰که تلفنم زنگ خورد سریع رفتم سمت موبایلم که دیدم جونگ کوک زنگ زده بود۰
استرس گرفتم چجوری جوابشو بدم؟آب دهنمو صدا دار قورت دادم و نفس عمیقی کشیدم۰دکمه سبز رو زدم و با جدیت گفتم:بله،
دیدم که جواب نمیده،تعجب کردم که دیدم قط شده بود۰زارتتتتتتت بدجوری خورد به ذوقم خدا قشنگ منو با خاک یکسان کرد۰
به ساعت گوشیم نگاه کردم که واییی
سریع لینا رو بغل کردم و از در خونه رفتم بیرون۰خواستم سوار ماشین بشم که وایسا،من من نمیتونم برم پیشش۰نمیتونم۰
سریع موبایلم رو گرفتم و به ویالا پیام دادم۰
(پیام ات به ویالا)
سلام ویالا خواستم برم که متوجه شدم اونقدر نیرو ندارم که با جونگ کوک مواجه بشم میشه جای من بری و بگی چیشده؟
جواب رو بهم پیامک بده هرجور که شد ممنون۰
(جواب ویالا)
سلام ات،من الان بیکارم باشه میرم همین الانم ارباب از عمارت زد بیرون بهش میگم۰
(پیام ات)
وایی ممنون ویالا مرسی۰
خدافظ و منتظرم۰
ویو جانگوک
از ماشین پیاده شدم۰عجیبه ات نیست من خیلی دیر اومده بودم پس ات کو؟
که ویالا رو دیدم از ماشین زرد رنگی که تاکسی بود پیاده شد۰
اومد پیشم گفت:ات نمیتونست بیاد حالش خوب نبود پس من اومدو جواب رو بگیرم ارباب۰
جونگ کوک:عیب نداره فقط بیا بریم که خیلی دیر شده۰
رفتم داخل که اون زنه ی مزخرف رو دیدم۰اون باعث همه چی بود،وقتی منو دید لبخندی زد و اومد پیشم۰
که گفت:عشقم کجا بودی۰
تعجب کردم که چرا اینو گفت،ولی میتونستم با این حرفش تعجب زیاد ویالا رو ببینم۰
سریع از خودم جداش کردم و گفتم:حد خودتون رو بدونید خانم۰
ویالا:خانم؟؟وقتی شبا بهم میگفتی عشقمو اینا۰۰۰۰
جونگ کوک:من خوب میدونم دنبال چی هستی ولی الان وقتش نیست تا جوابت رو کامل بدم۰ اونم به موقعش
روی صندلی های بیمارستان نشسته بودیم و منتظر نبوت بودم که صدای پرستار بلند شد
پرستار:آقای جئون
جونگ کوک:الان میام۰
منو ویالا و پسری که شایع شده بود بچمه رفتیم داخل۰برای چی اون زنه نیومد؟
اصلا بهتر قیافش رو نبینم۰۰۰
ادامه دارد۰۰۰
۳۷۷
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.