میدونی بدست آوردن همیشه راحت بود. من همیشه بلد بودم مسابق
میدونی بدست آوردن همیشه راحت بود. من همیشه بلد بودم مسابقه ها رو ببرم، کَل کَل ها رو ببرم، شرطا رو ببرم، قرعه کشی ها رو ببرم، دلتو ببرم ولی بلد نبودم که بعدش باید چیکار کنم. هیچوقت کسی بهم یاد نداد چطور نگهت دارم. چطور دلتو نشکونم. اینطوری بود که شدم بازنده ترین برنده. بلد نبودم وقتی ناراحتی، دلداریت بدم. بلد نبودم یه وقتایی رو حرفت حرف نزنم. بلد نبودم مراقبت باشم. تکیهگاه باشم. بلد نبودم اذیتت نکنم. دلتو نشکونم. بلد نبودم جلوی اشکاتو بگیرم. بلد نبودم خوش قول باشم. وقتی هم به خودم اومدم و بلد شدم، تو دیگه نبودی. یکی دیگه برنده شده بود. هیچوقت هیچکدومشون دست من نبود، از یه جایی به بعد، من فقط بلد نبودم و تا رفتم یاد بگیرم، خیلی دیر شده بود..
۳۰.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲