Traitor part ²⁴
Traitor part ²⁴
¹⁶ ژوئیه:
تهیونگ رو به مامور ها.
ته: آخه یعنی چی واسه چی همش همه چی رو تقصیر کیم نامجون میذارین؟ "عصبانی"
مامور: بذار یه چیزی بهت بگم....کیم نامجون عضو جدید گروه "گرگ سیاه" هست.گروهی که تازگی تشکیل شده
ته: نه این درست نیست!
مامور: چرا هست....شما هم بهتره برید وگرنه میندازیمتون بازداشتگاه!
سوهو: تهیونگ زودباش بریم وگرنه دردسر میشه!
رفتیم به جایی که مال ما بود و تقریبا کسی اون اطراف زندگی نمیکرد
یه انباری بزرگ فرض کنید که خالی باشه
جیمین: تکلیف چیه؟
یونا: تکلیف چی چیه؟ بدبخت شدیم رفت نامجون رفته عضو یه گروه دیگه شده!
ته: یونا نکنه تو باور کردی؟ نامجون چرا باید همچین کاری کنه!؟
یونا: چرا باید تو گروهی بمونه که شکست خورده؟
ته: تو واقعا بی فکری!
یونا: ولی واقعیته....فک کردی من نمیدونم؟
ته: چیو؟
یونا: خودتو نزن به اون راه!
ته: اصلا نمیفهمم راجب چی حرف میزنی
یونا: تو و نامجون از اول دستتون تو یه کاسه بود! اون برگه رو یادتونه؟ که نوشته بود ² عضو دیگر گروه گرگ سیاه معلوم نیست؟ یکیش نامجون بود و یکی دیگس هم تهیونگه!
جیمین: یونا چی داری میگی تمومش کن!
ته: یونا...خیلی داری زر زر میکنی!
یونا: اسم خودتو رو بقیه نزار! همه چی....همه چی تقصیر تو و اون بودد!
که در انباری با شتاب باز شد و ..... نامجون اومد داخل و با صدای بلند گفت:
نامجون: بازی تمومه یونا!
همه: نامجوننن؟
نامجون: من خوب میدونم تو کی هستی....تو اصلا اسمت یونا نیست. تو....هوانگ رائون هستی!
یونا: تو...تو اینجا چیکار میکنی چی داری میگی؟
نامجون: دیگه لازم نیست نقش بازی کنی! تو هوانگ رائون....عضو گروه گرگ سیاه هستی! خیلی وقته! هدفت این بود که گروه ما رو از ام بپاشونی درسته؟ اول یونگی رو انداختی زندان....بعد رئیس لی رو کشتی و دست آخر هم که ا.ت بهت شک کرده بود رو کشتی!
جیمین: ی..یعنی....یونا آ.ت رو کشت؟؟
نامجون: آره..
یونا: هیچ مدرکی برای اثباتش نداری!
نامجون: ا.ت چی؟
یونا: اون مرده!
نامجون: من اونروز خودم از تو آتیش نجاتش دادم!
که ا.ت اومد اونجا
ات: فک کردی....به همین راحتی تسلیم میشم؟
یونا: تو...تو....
ات: دیگه همه چی تموم شد! حرفایی که اونروز بهم زدی رو همشون رو ضبط کردم!
فلش بک به ²⁹ ژوئن....روز مرگ آ.ت.
داشتیم غذا میخوردیم که یونا گفت بریم بیرون میخواد باهام حرف بزنه منم رفتم
ات: خوب؟
《درحالی که پشتش به من بود گفت:》
یونا: نمیخوام برام دردسر بشه و....نقشم خراب بشه!
ات: چی؟
یونا: منظورم اینه که....دیگه به من تهمت نزن...برات بد تموم میشه!
که در عین این حال واسم یه پیام اومد
نامجون بود
"حرفایی که بهت میزنه رو ضبط کن نگو چرا فقط کاری که میگم رو بکن!"
و منم گوشیم رو روشن کردم رو حالت ضبط
برو پارت بعد
لایک؟؟
¹⁶ ژوئیه:
تهیونگ رو به مامور ها.
ته: آخه یعنی چی واسه چی همش همه چی رو تقصیر کیم نامجون میذارین؟ "عصبانی"
مامور: بذار یه چیزی بهت بگم....کیم نامجون عضو جدید گروه "گرگ سیاه" هست.گروهی که تازگی تشکیل شده
ته: نه این درست نیست!
مامور: چرا هست....شما هم بهتره برید وگرنه میندازیمتون بازداشتگاه!
سوهو: تهیونگ زودباش بریم وگرنه دردسر میشه!
رفتیم به جایی که مال ما بود و تقریبا کسی اون اطراف زندگی نمیکرد
یه انباری بزرگ فرض کنید که خالی باشه
جیمین: تکلیف چیه؟
یونا: تکلیف چی چیه؟ بدبخت شدیم رفت نامجون رفته عضو یه گروه دیگه شده!
ته: یونا نکنه تو باور کردی؟ نامجون چرا باید همچین کاری کنه!؟
یونا: چرا باید تو گروهی بمونه که شکست خورده؟
ته: تو واقعا بی فکری!
یونا: ولی واقعیته....فک کردی من نمیدونم؟
ته: چیو؟
یونا: خودتو نزن به اون راه!
ته: اصلا نمیفهمم راجب چی حرف میزنی
یونا: تو و نامجون از اول دستتون تو یه کاسه بود! اون برگه رو یادتونه؟ که نوشته بود ² عضو دیگر گروه گرگ سیاه معلوم نیست؟ یکیش نامجون بود و یکی دیگس هم تهیونگه!
جیمین: یونا چی داری میگی تمومش کن!
ته: یونا...خیلی داری زر زر میکنی!
یونا: اسم خودتو رو بقیه نزار! همه چی....همه چی تقصیر تو و اون بودد!
که در انباری با شتاب باز شد و ..... نامجون اومد داخل و با صدای بلند گفت:
نامجون: بازی تمومه یونا!
همه: نامجوننن؟
نامجون: من خوب میدونم تو کی هستی....تو اصلا اسمت یونا نیست. تو....هوانگ رائون هستی!
یونا: تو...تو اینجا چیکار میکنی چی داری میگی؟
نامجون: دیگه لازم نیست نقش بازی کنی! تو هوانگ رائون....عضو گروه گرگ سیاه هستی! خیلی وقته! هدفت این بود که گروه ما رو از ام بپاشونی درسته؟ اول یونگی رو انداختی زندان....بعد رئیس لی رو کشتی و دست آخر هم که ا.ت بهت شک کرده بود رو کشتی!
جیمین: ی..یعنی....یونا آ.ت رو کشت؟؟
نامجون: آره..
یونا: هیچ مدرکی برای اثباتش نداری!
نامجون: ا.ت چی؟
یونا: اون مرده!
نامجون: من اونروز خودم از تو آتیش نجاتش دادم!
که ا.ت اومد اونجا
ات: فک کردی....به همین راحتی تسلیم میشم؟
یونا: تو...تو....
ات: دیگه همه چی تموم شد! حرفایی که اونروز بهم زدی رو همشون رو ضبط کردم!
فلش بک به ²⁹ ژوئن....روز مرگ آ.ت.
داشتیم غذا میخوردیم که یونا گفت بریم بیرون میخواد باهام حرف بزنه منم رفتم
ات: خوب؟
《درحالی که پشتش به من بود گفت:》
یونا: نمیخوام برام دردسر بشه و....نقشم خراب بشه!
ات: چی؟
یونا: منظورم اینه که....دیگه به من تهمت نزن...برات بد تموم میشه!
که در عین این حال واسم یه پیام اومد
نامجون بود
"حرفایی که بهت میزنه رو ضبط کن نگو چرا فقط کاری که میگم رو بکن!"
و منم گوشیم رو روشن کردم رو حالت ضبط
برو پارت بعد
لایک؟؟
۱۲.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.