گروگان عشق
پارت 36
.
.
.
+گفتم یه بار نشد من زودتر از تو بیدارشم گفت نبایدم پاشی من میخوام هر روز صبح که بیدار میشم صورت تورو ببینم
3 ساعت بعد
+توی اتاق بودم حوصلم سر رفته بود تهیونگ هم حمام بود بلند شدم رفتم از اتاق بیرون نشستم روی کاناپه گفتم من حوصلم سر رفته کوک گفت بازم؟ گفتم ای بابا دست خودم که نیست تهیونگ حمامه خب گفت مثلا اگه حمام نباشه چه اتفاقی میوفته لبخند گفتم ه. هیچی اصلا ولش کن بلند شدم رفتم داخل اشپزخونه در یخچال رو باز کردم یه شیر کاکائو برداشتم رفتم نشستم روی کاناپه جیمین گفت کوک بزن یه فیلمی ببینیم کوک گفت باشه
20 مین بعد
-از حمام اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین دیدم دارن فیلم نگاه میکنن رفتم کنار ماوی نشستم معلوم بود حوصله نداره گفتم ماوی جواب نداد گفتم ماوی اهای دستمو جلوی صورتشو تکون دادم که از فکر اومد بیرون گفت عه کی اومدی گفتم همین الان.. حوصله سر رفته گفت اره گفتم بریم دریا گفت نه گفتم بریم خرید گفت نه گفتم بریم رستوران گفت نه گفتم پس چی گفت هیچی گفتم یعنی چی گفت یعنی حوصله ی هیچیو ندارم
فردا... عروسی
+الان من توی یه لباس عروس خیلی خوشگلم و یه میکاپ خیلی جذاب هم دارم باورم نمیشد من داشتم ازدواج میکردم در زدن گفتم بیا تو
-رفتم داخل اتاق وقتی دیدمش دیگه نفس کشیدن یادم رفت خیلی خوشگل شده بود گفت خوشگل شدی لبخند گفتم به اندازه ی تو نمیرسم لبخند بعد دستمو بردم سمتش گفتم دیگه برای یه عمر قراره واسه خودم بشی دستمو گرفت گفت توهم همینطور بعد باهم رفتیم پایین
(دیگه عروسیو بوسه و از این جور کارا)
فردا
+بیدار شدم تهیونگ گفت پاشو خانمم گفتم چیشده گفت پاشو بریم ماه عسل دیگه گفتم ماه عسل؟ گفت بلههه بلند شو بلند شدم
6 ساعت بعد
+رفتیم داخل یه جزیره که فقط یه کلبه ی چوبی اونجا بود و پشت کلبه جنگل بود و روبه روش دریا گفتم واییی اینجا چقدر خوشگله گفت بله به خاطر اینکه اینجا جزیره ی خودمونه گفتم خودمون! گفت بله یه جزیره گرفتم تا ماه عسل مون عالی باشه
.
.
.
+گفتم یه بار نشد من زودتر از تو بیدارشم گفت نبایدم پاشی من میخوام هر روز صبح که بیدار میشم صورت تورو ببینم
3 ساعت بعد
+توی اتاق بودم حوصلم سر رفته بود تهیونگ هم حمام بود بلند شدم رفتم از اتاق بیرون نشستم روی کاناپه گفتم من حوصلم سر رفته کوک گفت بازم؟ گفتم ای بابا دست خودم که نیست تهیونگ حمامه خب گفت مثلا اگه حمام نباشه چه اتفاقی میوفته لبخند گفتم ه. هیچی اصلا ولش کن بلند شدم رفتم داخل اشپزخونه در یخچال رو باز کردم یه شیر کاکائو برداشتم رفتم نشستم روی کاناپه جیمین گفت کوک بزن یه فیلمی ببینیم کوک گفت باشه
20 مین بعد
-از حمام اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین دیدم دارن فیلم نگاه میکنن رفتم کنار ماوی نشستم معلوم بود حوصله نداره گفتم ماوی جواب نداد گفتم ماوی اهای دستمو جلوی صورتشو تکون دادم که از فکر اومد بیرون گفت عه کی اومدی گفتم همین الان.. حوصله سر رفته گفت اره گفتم بریم دریا گفت نه گفتم بریم خرید گفت نه گفتم بریم رستوران گفت نه گفتم پس چی گفت هیچی گفتم یعنی چی گفت یعنی حوصله ی هیچیو ندارم
فردا... عروسی
+الان من توی یه لباس عروس خیلی خوشگلم و یه میکاپ خیلی جذاب هم دارم باورم نمیشد من داشتم ازدواج میکردم در زدن گفتم بیا تو
-رفتم داخل اتاق وقتی دیدمش دیگه نفس کشیدن یادم رفت خیلی خوشگل شده بود گفت خوشگل شدی لبخند گفتم به اندازه ی تو نمیرسم لبخند بعد دستمو بردم سمتش گفتم دیگه برای یه عمر قراره واسه خودم بشی دستمو گرفت گفت توهم همینطور بعد باهم رفتیم پایین
(دیگه عروسیو بوسه و از این جور کارا)
فردا
+بیدار شدم تهیونگ گفت پاشو خانمم گفتم چیشده گفت پاشو بریم ماه عسل دیگه گفتم ماه عسل؟ گفت بلههه بلند شو بلند شدم
6 ساعت بعد
+رفتیم داخل یه جزیره که فقط یه کلبه ی چوبی اونجا بود و پشت کلبه جنگل بود و روبه روش دریا گفتم واییی اینجا چقدر خوشگله گفت بله به خاطر اینکه اینجا جزیره ی خودمونه گفتم خودمون! گفت بله یه جزیره گرفتم تا ماه عسل مون عالی باشه
۶.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.