Meeting Again
part②
م:بسه دیگه عین آدم غذاتونو بخورید
چشم غره بهش رفتم که زبونشو برام دراز کرد با حالت اعتراضی گفتم
+مامان ببینشششش
م:جونگکوووک!
سر جاش صاف نشست و بدون هیچ حرفی مشغول غذا خوردن شد منم بیخیالش شدم و سکوت حکم فرما شد.
میز به لرزه در اومد و گوشی جونگکوک که روی میز گذاشته بودتش، زنگ خورد. قاشقش رو روی میز گذاشت و گوشیش رو جواب داد.
بعد چند ثانیه گوشی رو قطع کرد و از روی صندلیش بلند شد.
_بابت غذا ممنون
و رفت توی اتاقش. چشامو ریز کردم و به رفتنش خیره شدم. با خودم زمزمه کردم
+مشکوک میزنه
م:چیزی گفتی
+نه چیزی نگفتم
چند روزیه داره همینطوری رفتار میکنه. گاهی موقع ها در حالی که داره با کسی چت میکنه لبخند میزنه یا وقتی گوشیش زنگ میخوره میره تو اتاقش. فضولیم گل کرد
+من سیر شدم
بلند شدم و رفتم دنبالش.گوشمو گذاشتم روی در اتاقش ولی آروم داشت صحبت میکرد و میخندید. یهو درو باز کردم که هول کرد و گوشی رو قطع کرد. تا منو دید اخم کرد و سعی کرد چهرشو خونسرد نشون بده
_چته الاغ
+داشتی با کی زر میزدی؟
_فضولیش به تو نیومده
روی صندلی نشسته بود و گوشیش رو محکم توی دستش گرفته بود. چشامو ریز کردم و با قدم های بلند و آروم به سمتش رفتم. وقتی رسیدم بهش گفتم
+عه جونگکوک ببین مارمولک رو دیوار اتاقته
سرشو برگردوند.
_کو؟
از موقعیت استفاده کردم. گوشیش رو از دستش قاپیدم و دوییدم به سمت اتاقم اونم پشت سرم اومد و فحش های رکیکی نثارم کرد
_دختره ی******گیرت بیارم کشتمت*****
خنده ای از سرخوشی کردم. سرمو چرخوندم بهش زبون درازی کردم. از عصبانیت گوشاش قرمز شده بود به اتاقم که رسیدم درو محکم بستم و قفلش کردم رو به در وایستادم و تک تک مخاطبین گوشیش رو با صدای بلند میخوندم که رسیدم به...
+سونگ هانول؟ همکلاسی دوران دبستانمه که
_جیونگ...ل.. لطفا آرامشتو حفظ کن...گوشی رو بده به من
+چرا این بین مخاطتبینته؟
_......
رفتم توی پیاماشون. خودم ریختم پشمام موند
م:بسه دیگه عین آدم غذاتونو بخورید
چشم غره بهش رفتم که زبونشو برام دراز کرد با حالت اعتراضی گفتم
+مامان ببینشششش
م:جونگکوووک!
سر جاش صاف نشست و بدون هیچ حرفی مشغول غذا خوردن شد منم بیخیالش شدم و سکوت حکم فرما شد.
میز به لرزه در اومد و گوشی جونگکوک که روی میز گذاشته بودتش، زنگ خورد. قاشقش رو روی میز گذاشت و گوشیش رو جواب داد.
بعد چند ثانیه گوشی رو قطع کرد و از روی صندلیش بلند شد.
_بابت غذا ممنون
و رفت توی اتاقش. چشامو ریز کردم و به رفتنش خیره شدم. با خودم زمزمه کردم
+مشکوک میزنه
م:چیزی گفتی
+نه چیزی نگفتم
چند روزیه داره همینطوری رفتار میکنه. گاهی موقع ها در حالی که داره با کسی چت میکنه لبخند میزنه یا وقتی گوشیش زنگ میخوره میره تو اتاقش. فضولیم گل کرد
+من سیر شدم
بلند شدم و رفتم دنبالش.گوشمو گذاشتم روی در اتاقش ولی آروم داشت صحبت میکرد و میخندید. یهو درو باز کردم که هول کرد و گوشی رو قطع کرد. تا منو دید اخم کرد و سعی کرد چهرشو خونسرد نشون بده
_چته الاغ
+داشتی با کی زر میزدی؟
_فضولیش به تو نیومده
روی صندلی نشسته بود و گوشیش رو محکم توی دستش گرفته بود. چشامو ریز کردم و با قدم های بلند و آروم به سمتش رفتم. وقتی رسیدم بهش گفتم
+عه جونگکوک ببین مارمولک رو دیوار اتاقته
سرشو برگردوند.
_کو؟
از موقعیت استفاده کردم. گوشیش رو از دستش قاپیدم و دوییدم به سمت اتاقم اونم پشت سرم اومد و فحش های رکیکی نثارم کرد
_دختره ی******گیرت بیارم کشتمت*****
خنده ای از سرخوشی کردم. سرمو چرخوندم بهش زبون درازی کردم. از عصبانیت گوشاش قرمز شده بود به اتاقم که رسیدم درو محکم بستم و قفلش کردم رو به در وایستادم و تک تک مخاطبین گوشیش رو با صدای بلند میخوندم که رسیدم به...
+سونگ هانول؟ همکلاسی دوران دبستانمه که
_جیونگ...ل.. لطفا آرامشتو حفظ کن...گوشی رو بده به من
+چرا این بین مخاطتبینته؟
_......
رفتم توی پیاماشون. خودم ریختم پشمام موند
۱۰۱
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.