( like crazy )&
( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_¹
«ا.ت ویو»
با سردرد بدی بیدار شدم بلند شدم دست و صورتمو شستم و یه قرص خوردم.. بازم مثل هر روز باید میرفتم بار تا شب حولمو برداشتم و رفتم حموم و بعد چند مین اومدم بیرون و در کمدمو باز کردم و یکی از لباس های خفنمو برداشتم و پوشیدم (اسلاید ۲)
و موهای بلند و لختم و خشک کردم بعد روی صندلی میز ارایشم نشستم و یه ارایش خفن ولی ساده انجام دادم بعدشم گوشیمو برداشتم و رفتم بیرون از اتاقم که لیارو دیدم
ا.ت: صبح بخیر
لیا: صبح بخیر
ا.ت: میری کافه؟
لیا: اره..
ا.ت: منم میرم بار
لیا: امم یادم رفت بهت بگم شاید بعد ظهر اومدم بارت
ا.ت: اوکی
لیا: خب من میرم.. تو به بابا بگو من رفتم کافه
ا.ت: بابا دیشب گفت ساعت ۵ صبح میره ججو واسه ی بازی قمار
لیا: اوکی من رفتم.. بای
ا.ت: بای
« از زبان نویسنده»
ا.ت رفت بیرون از عمارت و سوار لامبرگینی مشکی رنگش شد و به طرف بار حرکت کرد
«جیمین ویو»
⠀⠀
&( مثل دیوانه ها )&
part_¹
«ا.ت ویو»
با سردرد بدی بیدار شدم بلند شدم دست و صورتمو شستم و یه قرص خوردم.. بازم مثل هر روز باید میرفتم بار تا شب حولمو برداشتم و رفتم حموم و بعد چند مین اومدم بیرون و در کمدمو باز کردم و یکی از لباس های خفنمو برداشتم و پوشیدم (اسلاید ۲)
و موهای بلند و لختم و خشک کردم بعد روی صندلی میز ارایشم نشستم و یه ارایش خفن ولی ساده انجام دادم بعدشم گوشیمو برداشتم و رفتم بیرون از اتاقم که لیارو دیدم
ا.ت: صبح بخیر
لیا: صبح بخیر
ا.ت: میری کافه؟
لیا: اره..
ا.ت: منم میرم بار
لیا: امم یادم رفت بهت بگم شاید بعد ظهر اومدم بارت
ا.ت: اوکی
لیا: خب من میرم.. تو به بابا بگو من رفتم کافه
ا.ت: بابا دیشب گفت ساعت ۵ صبح میره ججو واسه ی بازی قمار
لیا: اوکی من رفتم.. بای
ا.ت: بای
« از زبان نویسنده»
ا.ت رفت بیرون از عمارت و سوار لامبرگینی مشکی رنگش شد و به طرف بار حرکت کرد
«جیمین ویو»
⠀⠀
۸.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.