فیک: تنهایی ولی شادی
فیک: تنهایی ولی شادی
پارت دوم
دکتر اومد و گفت ببریدش اتاق ۲۵۶ من هم یوری رو ( از این به بعد اسم ا/ت یوری هست) بردم تو اتاق و گذاشتمش رو تخت دکتر اومد و کارهای لازم رو انجام داد .
دکتر: راستش ایشون به دلیل سرمای زیاد بیرون سردشون شده و بیهوش شده ان و آنکه ایشون بدن خیلی ظریف و ضعیفی دارند و باید خیلی مراقبشون باشید که حالشون بد نشه .
جیمین اها حالا میتونم ببینمش ؟
دکتر :بله بله بفرمایید
رفتم دیدم هنوز بیهوشه رفتم کنارش نشستم دستشو گرفتم خیلی زیبا بود تا حالا دختر به این زیبایی ندیده بودم . بعد چند دقیقه چشمام گرم شد و خوابیدم
از زبون یوری: بیدار شدم دستم سفت شده بود نمیتونستم تکونش بدم نگاه دستم کردم اون...اون دست جیمین بود ذوق مرگ شده بودم ولی چون جیمین خواب بود سر و صدا نکردم که اعضا بدو اومدن تو توی چشماشون نگرانی موج میزد نامجون گفت : خوبی؟
گفتم:هیسسس جیمین خوابه
(با لحن آروم)
پسرا برگاشون ریخته بود.
نامجون: ...
پارت دوم
دکتر اومد و گفت ببریدش اتاق ۲۵۶ من هم یوری رو ( از این به بعد اسم ا/ت یوری هست) بردم تو اتاق و گذاشتمش رو تخت دکتر اومد و کارهای لازم رو انجام داد .
دکتر: راستش ایشون به دلیل سرمای زیاد بیرون سردشون شده و بیهوش شده ان و آنکه ایشون بدن خیلی ظریف و ضعیفی دارند و باید خیلی مراقبشون باشید که حالشون بد نشه .
جیمین اها حالا میتونم ببینمش ؟
دکتر :بله بله بفرمایید
رفتم دیدم هنوز بیهوشه رفتم کنارش نشستم دستشو گرفتم خیلی زیبا بود تا حالا دختر به این زیبایی ندیده بودم . بعد چند دقیقه چشمام گرم شد و خوابیدم
از زبون یوری: بیدار شدم دستم سفت شده بود نمیتونستم تکونش بدم نگاه دستم کردم اون...اون دست جیمین بود ذوق مرگ شده بودم ولی چون جیمین خواب بود سر و صدا نکردم که اعضا بدو اومدن تو توی چشماشون نگرانی موج میزد نامجون گفت : خوبی؟
گفتم:هیسسس جیمین خوابه
(با لحن آروم)
پسرا برگاشون ریخته بود.
نامجون: ...
۶۴۱
۱۱ تیر ۱۴۰۳