وانشات . چانبک
روی مبل نشسته بود داشت یولشو نگا میکرد ک چجوری غرق گوشی شده بود.
چندباری برای جلب توجش کرم ریخته بود ولی انگاری یولنمیخواست بهش محل بده
دیگکاسه ی صبرش لبریز شده بود.
_اههههههه
یهو از داد بک چشاش چهارتا شد
انگاری پاپی کوچولوش از بی توجهیاش کلافه شده بود و الان تبدیل به یه پاپیه وحشی شده بود
_بسته دیگ...هعی هرچینمیگم...از صبح کلت تو گوشیهانگارنهانگار منادمما.... عععع مگه اون گوشی چی از من بیشتر داره؟؟؟
اخمی به چان کردو پشتشو کرد به چان
پوزخندی زدو رفت کنارش نشست
+چی شدهپاپیه وحشی...به گوشی هم حسادت میکنی....روتو ازم برنگردون حس خفگی بهم دست میده
نگاهیی به چان کردو شروع کرد
_انگاری نه انگار خودش از صبح روشو.....
با کوبیده شدن لبای چان رو لباش ساکت شد
+هیسسس پاپیه وحشی
روی مبل درازش کرد
چونمیدونستمقاوت میکنه دستاشو بالای سرش قفل کرد
لب پایینشو بیندندوناش گرفت و گاز محکمی زد
_اخخخ
+تا تو باشی پشتتو بهمننکنی:)
✨پایان✨
مرسی تا آخر این وانشات رو خوندین و بهم بگید دوس دارین چجور وانشاتی بنویسم اگه دوس داشتین پارت پارت فیک میزارم براتون
مرسییییی❤
چندباری برای جلب توجش کرم ریخته بود ولی انگاری یولنمیخواست بهش محل بده
دیگکاسه ی صبرش لبریز شده بود.
_اههههههه
یهو از داد بک چشاش چهارتا شد
انگاری پاپی کوچولوش از بی توجهیاش کلافه شده بود و الان تبدیل به یه پاپیه وحشی شده بود
_بسته دیگ...هعی هرچینمیگم...از صبح کلت تو گوشیهانگارنهانگار منادمما.... عععع مگه اون گوشی چی از من بیشتر داره؟؟؟
اخمی به چان کردو پشتشو کرد به چان
پوزخندی زدو رفت کنارش نشست
+چی شدهپاپیه وحشی...به گوشی هم حسادت میکنی....روتو ازم برنگردون حس خفگی بهم دست میده
نگاهیی به چان کردو شروع کرد
_انگاری نه انگار خودش از صبح روشو.....
با کوبیده شدن لبای چان رو لباش ساکت شد
+هیسسس پاپیه وحشی
روی مبل درازش کرد
چونمیدونستمقاوت میکنه دستاشو بالای سرش قفل کرد
لب پایینشو بیندندوناش گرفت و گاز محکمی زد
_اخخخ
+تا تو باشی پشتتو بهمننکنی:)
✨پایان✨
مرسی تا آخر این وانشات رو خوندین و بهم بگید دوس دارین چجور وانشاتی بنویسم اگه دوس داشتین پارت پارت فیک میزارم براتون
مرسییییی❤
۱.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.