ziha عشق غیر قابل دسترس...
ZiHa
فصل دوم...پارت دوازدهم
الیزا؛
بعد از چند ساعت به کره رسیدیم،جیمین تاکسی گرفت و من از پشت پنجره نگاه میکردم،از خیابونهای سئول پیدا بود که کره کشور قشنگیه و من که تا به حال اسیا نیومده بودم هیجان بیشتری هم داشتم،خوشحال بودم که با جیمین اومدم اینجا اما احساس غریبی میکردم واقعا توی کشور دیگه ای زندگی کردن سخته...
جیمین؛
تاکسی گرفتم و سوار شدیم و کنار الیزا روی صندلی پشت راننده نشستم و مشغول حرف زدن با الیزا شدم:
جیمین:الیزا بریم خونه مامانم؟
الیزا:مگه نگفتی میخوای سوپرایزش کنی؟
جیمین:راست میگی،میخوام ندونه که با تو اومدم یهو بگم بهش
الیزا:پس منو ببر هتل
جیمین: خونه مامانم بوسانه تنهایی توی سئول بمونی برات سخت نیست؟
الیزا:نه عزیزم سخت نیست نگران نباش
جیمین:باشه،اقا لطفا برید هتل چوانگ
&:بله چشم
جیمین؛توی راه بودیم به مامانم زنگ زدم...
فصل دوم...پارت دوازدهم
الیزا؛
بعد از چند ساعت به کره رسیدیم،جیمین تاکسی گرفت و من از پشت پنجره نگاه میکردم،از خیابونهای سئول پیدا بود که کره کشور قشنگیه و من که تا به حال اسیا نیومده بودم هیجان بیشتری هم داشتم،خوشحال بودم که با جیمین اومدم اینجا اما احساس غریبی میکردم واقعا توی کشور دیگه ای زندگی کردن سخته...
جیمین؛
تاکسی گرفتم و سوار شدیم و کنار الیزا روی صندلی پشت راننده نشستم و مشغول حرف زدن با الیزا شدم:
جیمین:الیزا بریم خونه مامانم؟
الیزا:مگه نگفتی میخوای سوپرایزش کنی؟
جیمین:راست میگی،میخوام ندونه که با تو اومدم یهو بگم بهش
الیزا:پس منو ببر هتل
جیمین: خونه مامانم بوسانه تنهایی توی سئول بمونی برات سخت نیست؟
الیزا:نه عزیزم سخت نیست نگران نباش
جیمین:باشه،اقا لطفا برید هتل چوانگ
&:بله چشم
جیمین؛توی راه بودیم به مامانم زنگ زدم...
۲.۲k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.