فیک پسر عموی غیرتی من

پارت ۴

*رفت بیرون*

لانا.خوابم میاد
لینا.خوب بخواب
لانا.با..
م/لینا.بچها بیاین


*بلند شدیم و رفتیم پیششون*


لانا.چیزی شده ؟
الکس.خب قراره من،تو،لینا،جون چون و جانگ سون بریم پاریس
لانا.من چند روز پیش اونجا بودماااااا
جون وون.تو بودی ما که نبودیم
لانا.به خدا میام میزنمتاااااا
جون وون.اوهو
لانا. درد
جون وون.😂
لانا.ایشش
لینا.کی میریم ؟
جانگ سون.اوم فردا
لانا.نه
الکس.چرا
لانا.آماده نیستم ،زود باشید بریم خونه
الکس .😑
لانا.توروخدااا
الکس.هوف باشه فقط زود برمیگردیم اینجا
لانا.خیر
الکس.هوف از دست تو

*رفتیم توی ماشین *
الکس.راستی
لانا.بله
الکس.دوست دخترم هم میاد
لانا.چیییی دوست دختر داری؟
الکس.اره
لانا.چرا به من نگفتی
الکس.دلم نمی‌خواست
لانا.بی ادب
الکس .😂


*وقتی رسیدیم سری رفتم وسیله هام رو جمع مردم و با الکس برگشتیم خونه لینا اینا و همون جا خوابیدیم *


*پرش زمان به صبح*