سناریو:اگه موقع خودکشی شما رو ببینن
پارت دوم
کارکتر های شیطان کش
تنگن
میخواستی با خوردن اون توب های منفجره خودتو بکشی که تنگن دید
تنگن:ا.ت کارت اصلا پر زرق و برق نیست چرا این کار رو کردی
ا.ت :ببخشید
تنگن: بخشش در کار نیست امشب یا کارم متوجه اشتباه ات میشی گرل
تانجیرو
موقع مبارزه با شیطان شل دادی تا شیطان بکشمت ولی تانجیرو گردن شیطان رو زد
تانجیرو:چرا...چرا باین که میتونستی بکشیش شل دادی...هان*با اشک
ا.ت:من خستم میخام...میخام بمیرم*با بغض
تانجیرو:خودکشی راه اش نیست ا.ت...من بهت نیاز دارم...لطفا ترکم نکن
اینوسکه
میخواستی با خوردن قرص خودتو بکشی که اینوسکه جلوت رو گرفت
اینوسکه:چی کار میکنی
ا.ت:خسته شدم...میخوام بمیرم
اینوسکه: لعنتییییی خودکشی راه اش نیست...با خودکشی تو به آرامش نمیرسیییی...بیا با هم حرف بزنیم تا سبک شی
زنیتسو
شرمنده ایده ندارم
گنیا
می خواستی خودتو با تفنگ به فا_ چیزه بکشی که کنا جلوت رو گرفت
گنیا:من همه کسایی که دوست دارم رو از دست دادم...به غیر از تو و سانمی...چرا میخوایی ترکم کنی...
ا.ت: من خستم میخام بمیرم دیگه نا ندارم*با بغض
گنیا من کنارت هستم...همیشه باهم میمونیم... لازم نیست قصه بخوری
موزان
تو حمام رگتو زدی و موزان تو رو دید و برد بیمارستان الان تو قلعه بینهایت هستی
موزان:چرا میخواستی این کار رو بکنی*ترس ناک
ا.ت:من...من خستم ...کم آوردم
موزان چونتو و گفت:ا.ت من همیشه کنارت هستم...دیگه این کار رو نکن...وقتی که کاملا خوب بشی تنبیه میشی*نیشخند
مایل به حمایت؟
کارکتر های شیطان کش
تنگن
میخواستی با خوردن اون توب های منفجره خودتو بکشی که تنگن دید
تنگن:ا.ت کارت اصلا پر زرق و برق نیست چرا این کار رو کردی
ا.ت :ببخشید
تنگن: بخشش در کار نیست امشب یا کارم متوجه اشتباه ات میشی گرل
تانجیرو
موقع مبارزه با شیطان شل دادی تا شیطان بکشمت ولی تانجیرو گردن شیطان رو زد
تانجیرو:چرا...چرا باین که میتونستی بکشیش شل دادی...هان*با اشک
ا.ت:من خستم میخام...میخام بمیرم*با بغض
تانجیرو:خودکشی راه اش نیست ا.ت...من بهت نیاز دارم...لطفا ترکم نکن
اینوسکه
میخواستی با خوردن قرص خودتو بکشی که اینوسکه جلوت رو گرفت
اینوسکه:چی کار میکنی
ا.ت:خسته شدم...میخوام بمیرم
اینوسکه: لعنتییییی خودکشی راه اش نیست...با خودکشی تو به آرامش نمیرسیییی...بیا با هم حرف بزنیم تا سبک شی
زنیتسو
شرمنده ایده ندارم
گنیا
می خواستی خودتو با تفنگ به فا_ چیزه بکشی که کنا جلوت رو گرفت
گنیا:من همه کسایی که دوست دارم رو از دست دادم...به غیر از تو و سانمی...چرا میخوایی ترکم کنی...
ا.ت: من خستم میخام بمیرم دیگه نا ندارم*با بغض
گنیا من کنارت هستم...همیشه باهم میمونیم... لازم نیست قصه بخوری
موزان
تو حمام رگتو زدی و موزان تو رو دید و برد بیمارستان الان تو قلعه بینهایت هستی
موزان:چرا میخواستی این کار رو بکنی*ترس ناک
ا.ت:من...من خستم ...کم آوردم
موزان چونتو و گفت:ا.ت من همیشه کنارت هستم...دیگه این کار رو نکن...وقتی که کاملا خوب بشی تنبیه میشی*نیشخند
مایل به حمایت؟
۱۱.۵k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.