سیاه سفید قلبم

part:10
=اول اینکه سیا نه و سیاوش دوم اینکه مگه من علم غیب داره که بدونم
_میخای سس خردل هم بیارم
=واسه چی
_واسه اینکه لذت ببری از خوردنم
پشت پلکی نازک کرد که گفتم
_مثل دخترای هشت ساله میمونی
=الان به من گفتی دختر هشت ساله
_نه پس به عمم گفتم
=پس بهتره یه نگا به اینه بندازی
_پس متوجه شدم که تو چند ساله نگاه به اینه ننداختی
همینجوری داشتیم بحس میکردیم که یه صدای اشنایی اومد
صدا: نمیخاید این بحس رو تموم کنید ایا؟
به سمت صدا که برگشتیم طوفانی رو دیدم که چند سالی بود ندیده بودمش.
پخته تر شده بود مرد شده بود مثل این سیاوس گنده شده بود.  بهش نزدیک شدم و انگشت اشارمو فرو کردم به بازوهاش نه بابا این طوفان نیس طوفان لاغر مردنی بود یادمه انقد لاغر بود که ماتحتش همم پیدا بود دورش چرخیدم و لب زدم
_اقا گندهه میری بگی طوفان بیاد
=طوفان منم
_شوخیه جالبی بود حالا برو بگو طوفان اومده
=بابا منم طوفان
_واقعانی خودتی برو خودتو مسخره کن
=بابا خودمم طوفان الیاسی
_فرزنده؟
=جواد الباسی
_خوبه حالا باور کردم خودتی.  چـــــقـــــد گنده شدی قبلنا خیلی لاغر بودی ببینم نکنه از این امپولا استفاده میکنی......
همینجوری داشتم حرف میزدم که سیا به حرف اومد
=میشه ببندی(روبه شو به طوفان کرد و ادامه داد) به اقا طوفان از اینورا راه گم کردی. 

لایک بادت نره ❤