part: 24
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
جهنمم
فقط بخواطر اینکه از اینجا خلاص شم راه جاده رو ادامه دادم....بالاخره به چییزی میرسم
▪ویو جونگکوگ▪
بعد از رفتن انالی رفتم داخل
کوک:اجوما..؟
اجوما: بله؟
کوک: تهیونگ کجاست؟
اجوما: ارباب طبقه بالا داخل اتاقشونن
کوک: ممنون
از پله ها بالا رفتم و وارد اتاقش شدم
پشت پنجره وایساده بودو بیرونو نگاه میکرد
کوک: سلامم.....چیشد که فرستادیش رف؟؟اصلا چطوری میخواد برگرده این جا تا شهر فقط با ماشین ۱ ساعت راهه کل راهم که درخته ...
کوک: با تو امم...
ته: مگه دیوونم بزارم بره؟..اون چقدر احمقه که فک کرده همچی تموم شد البته برای اون با رفتنش تموم شده...امرا زنده بمونه
رفتم کنارش وایسادم و دیدم داره دوییدن انالی که هنوز مشخص بود از پنحره رو دنبال میکرد
کوک: اون جاده خطر ناکه
ته: یا میمیره ....یا شانس بیاره قبل از خورده شدنش برم بیرون
کوک: زندگیه اون دختر برات بازیه؟؟
از حلوی پنجره کنار رفت و رو تخت دراز کشید ....و ارننجشو روی چشماش گذاشت
ته: شاید...
کوک: تههیوونگ
ته: چیهه؟؟
کوک؛: کی از خواب بیداد شده؟
ته: فک کنن یه ساعتم نیس
به ساعت گکشیم نگاه کردم که ۵ و نیم عصر بود
چقدر خوابیدهه
کوک: تهیونگ الان هوا تاریک میشه پاییزه ...اون تنهایی چیکار کنه ؟
ته: میخواست عقل داشته باشه نره
کوک: بهش گفتی میتونی بری ...بعد با اون بلاهاای که تو سرش اوردی وایسته جیکار؟
ته: ناراحتی برو دنبالش
......کوک: با تاکسیی امدمم ماشین نیاوردمم ....
ته::پس برو پایین
با حرص از اتاقش امدم بیرون
▪ویو تهیونگ▪
شاید واقعا دارم بی رحمی میکنم
بابا مگه دختره چی داشت؟
عین بقیه دختراس دیگه فوقش یه ...هر zه از رو زمین محو میشه
ولی خب
اونکه عین بقیه نبود....
جوری که فقط دیشب به پام افتاده بود ، نشون میداد که این کاره نیست
عین بقیه دخترا به زو گویی اعطاعت نمیکرد
با چهارتا کتک رام نمیشد
اون اصلا عین بقیه نبود
به بیرون نگاه کردم نیم ساعتی هست هوا تارک شده
تهیونگ بیخیال خودش خواست برهه...
و من که میدونستم اون راه پره گرگ و حیون و راهزنه
از رو تخت پریدم پایین و با برداشتن کتم از اتاق خارج شدم و بپله هارو یکی در میون پایین رفتمو.....با سرعت به سمت در رفتم
کوک: میری دنبال؟؟؟
جوابی بهش ندادم
و از خونه خارج شدم ماشینو روشن کردم و پانو روی گاز گذاتم و با تمام زورم گاز دادمم
چقدر دور میتونه شده باشه؟
توی تاریکی به زور اعطارف و نگاه کردم یه دفعه جلومو نگاه کردم که یه دفعه با مییزی بر خوردن و سری پامو رو ترمز گذاشتم ....یعنی تصادف کردممم؟؟
از ناشیین پیاده شدم و دیدن بعله ولی اون...
▪ویو انالی▪
جهنمم
فقط بخواطر اینکه از اینجا خلاص شم راه جاده رو ادامه دادم....بالاخره به چییزی میرسم
▪ویو جونگکوگ▪
بعد از رفتن انالی رفتم داخل
کوک:اجوما..؟
اجوما: بله؟
کوک: تهیونگ کجاست؟
اجوما: ارباب طبقه بالا داخل اتاقشونن
کوک: ممنون
از پله ها بالا رفتم و وارد اتاقش شدم
پشت پنجره وایساده بودو بیرونو نگاه میکرد
کوک: سلامم.....چیشد که فرستادیش رف؟؟اصلا چطوری میخواد برگرده این جا تا شهر فقط با ماشین ۱ ساعت راهه کل راهم که درخته ...
کوک: با تو امم...
ته: مگه دیوونم بزارم بره؟..اون چقدر احمقه که فک کرده همچی تموم شد البته برای اون با رفتنش تموم شده...امرا زنده بمونه
رفتم کنارش وایسادم و دیدم داره دوییدن انالی که هنوز مشخص بود از پنحره رو دنبال میکرد
کوک: اون جاده خطر ناکه
ته: یا میمیره ....یا شانس بیاره قبل از خورده شدنش برم بیرون
کوک: زندگیه اون دختر برات بازیه؟؟
از حلوی پنجره کنار رفت و رو تخت دراز کشید ....و ارننجشو روی چشماش گذاشت
ته: شاید...
کوک: تههیوونگ
ته: چیهه؟؟
کوک؛: کی از خواب بیداد شده؟
ته: فک کنن یه ساعتم نیس
به ساعت گکشیم نگاه کردم که ۵ و نیم عصر بود
چقدر خوابیدهه
کوک: تهیونگ الان هوا تاریک میشه پاییزه ...اون تنهایی چیکار کنه ؟
ته: میخواست عقل داشته باشه نره
کوک: بهش گفتی میتونی بری ...بعد با اون بلاهاای که تو سرش اوردی وایسته جیکار؟
ته: ناراحتی برو دنبالش
......کوک: با تاکسیی امدمم ماشین نیاوردمم ....
ته::پس برو پایین
با حرص از اتاقش امدم بیرون
▪ویو تهیونگ▪
شاید واقعا دارم بی رحمی میکنم
بابا مگه دختره چی داشت؟
عین بقیه دختراس دیگه فوقش یه ...هر zه از رو زمین محو میشه
ولی خب
اونکه عین بقیه نبود....
جوری که فقط دیشب به پام افتاده بود ، نشون میداد که این کاره نیست
عین بقیه دخترا به زو گویی اعطاعت نمیکرد
با چهارتا کتک رام نمیشد
اون اصلا عین بقیه نبود
به بیرون نگاه کردم نیم ساعتی هست هوا تارک شده
تهیونگ بیخیال خودش خواست برهه...
و من که میدونستم اون راه پره گرگ و حیون و راهزنه
از رو تخت پریدم پایین و با برداشتن کتم از اتاق خارج شدم و بپله هارو یکی در میون پایین رفتمو.....با سرعت به سمت در رفتم
کوک: میری دنبال؟؟؟
جوابی بهش ندادم
و از خونه خارج شدم ماشینو روشن کردم و پانو روی گاز گذاتم و با تمام زورم گاز دادمم
چقدر دور میتونه شده باشه؟
توی تاریکی به زور اعطارف و نگاه کردم یه دفعه جلومو نگاه کردم که یه دفعه با مییزی بر خوردن و سری پامو رو ترمز گذاشتم ....یعنی تصادف کردممم؟؟
از ناشیین پیاده شدم و دیدن بعله ولی اون...
۲۳.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.