رمان: بازی عشق
خیلی نگرانش بودم بالاخره بالا آوردنش تموم شد
آکاری: جونگ سو حالت خوبه؟
جونگ سو: آره خوبم
آکاری: زیر چشاشو ببین!
آکاری: واسه چی گریه کردی؟!
آکاری: نکته من نبودم چول دعوات کرده؟!
جونگ سو: نه فقط اینکه ولش کن اصلا.....
آکاری: ب.. باشه
دستشو گرفتمو بردمش طبقه ی پایین تو آشپز خونه و یه قرص بهش دادم و خورد
شب شده بود رفتیم غذا بخوریم هر دوتا مون ساکت بودیم غذام تموم شد و رفت تو اتاقم چشامو میزاشتم روهم درست خوابم نمی برد ولی خب خوابیدم یه جوری
فردا صبح
ویو آکاری
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی
آکاری: جونگ سو حالت خوبه؟
جونگ سو: آره خوبم
آکاری: زیر چشاشو ببین!
آکاری: واسه چی گریه کردی؟!
آکاری: نکته من نبودم چول دعوات کرده؟!
جونگ سو: نه فقط اینکه ولش کن اصلا.....
آکاری: ب.. باشه
دستشو گرفتمو بردمش طبقه ی پایین تو آشپز خونه و یه قرص بهش دادم و خورد
شب شده بود رفتیم غذا بخوریم هر دوتا مون ساکت بودیم غذام تموم شد و رفت تو اتاقم چشامو میزاشتم روهم درست خوابم نمی برد ولی خب خوابیدم یه جوری
فردا صبح
ویو آکاری
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی
۲.۲k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.