🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 102
#paniz
خیره به مرد روبروییم بودم که اسمش جمیل بود این همون مردی بود که تو ماشین ترکید
ولی نمرده
خیلی از مواقع کسی نبود یا ایینجوری بگم اون همیشه بود ولی کسی اون نمیدید اخهه چرا
وقتی اون نشسته روبروی من چرا کسی نباید میدیش من توهم نزده بودم بقیه نمیبینن
اون همیشه و همه کجا کنارم بود تنهام نزاشته مث یه بادیگارد خوب که همیشه بود
پانیذ:جمیل
جمیل:بله ابجی
پانیذ:میگم تو چرا منو انتخاب کردی اومدی پیش من میرفتی پیشع محراب
جمیل:نه ابجی اگه محراب منو ببینه دعوام میکنه
پانیذ:چراا مگه کاری کردی
جمیل:اخه از شما محافظت نکردم ابجی
پانیذ:چرا کردی الان پیشمی
جمیل:ولش کن ابجی من الان میرم پرستار داده میاد یادت که نرفته اگه اون دارو ها رو بخوری من نمیتونم پیشت باشم
پانیذ:باشه نمیخورمش
بعد اتمام حرفامون جمیل از اتاق رفت پرستار اومد تا دارو ها رو بدم پرستار قرص گذاشت تو دهنم و بهم اب داد
بعد اینکه رفتم قرص از زیر زبونم انداختم بیرون
من اگه قرص رو میخوردم جمیل نمیتونست مراقبم باشه چون اون به گفته ی خودش به محراب قول داده
سرم گذاشتم رو بالشت پتو رو خودم کشیدم و چشام بستم تا کمی استراحت کنم تا سرحال بشم
بعد چندمین خواب مهمون چشام شد.....
#leoreza
لیوان رو سر کشیدم و باعث شد معدم بسوزه ولی اهمیتی نداشتم
پاکت سیگارم برداشتم که توش خالی بود انداختمش زمین رفتم از تو کشو یه
پاکت برداشتم یه نخ کشیدم سیگار لای دستام بود خیره
به عکسش رو دیوار شدم
عکس هاش پر شده بودن همه عکس هاش رو دیوار چسبونده بودم تا از جلو چشمام نرن
دلم بر حرف زدناش تنگ شده بود
دلم نگاهش رو میخاست
دلم بغلش رو میخاست
دلم براش یه ذره شده بود
ولی از دستم کاری بر نمی اومد سیگارم خاموش کردم تو جا سیگار دراز کشیدم رو تختم زل زدم به سقف اتاقم که چهره ی قشنگش رو
گذاشته بودم دلم بر دیدنش پر کشیده بود
داشتم تو عشقش میسوختم
ولی اون الان گوشه ی تیمارستان اصن نمیدوننم چیکار میکنه
پرستارش اذیتش میکنه مجبورش میکنن نمیدونممم ازش هیچ خبری ندارم
کاشکی ولش کن
بزار بسوزم تو این عشق تموم بشم....
خب خب
پارت 102
#paniz
خیره به مرد روبروییم بودم که اسمش جمیل بود این همون مردی بود که تو ماشین ترکید
ولی نمرده
خیلی از مواقع کسی نبود یا ایینجوری بگم اون همیشه بود ولی کسی اون نمیدید اخهه چرا
وقتی اون نشسته روبروی من چرا کسی نباید میدیش من توهم نزده بودم بقیه نمیبینن
اون همیشه و همه کجا کنارم بود تنهام نزاشته مث یه بادیگارد خوب که همیشه بود
پانیذ:جمیل
جمیل:بله ابجی
پانیذ:میگم تو چرا منو انتخاب کردی اومدی پیش من میرفتی پیشع محراب
جمیل:نه ابجی اگه محراب منو ببینه دعوام میکنه
پانیذ:چراا مگه کاری کردی
جمیل:اخه از شما محافظت نکردم ابجی
پانیذ:چرا کردی الان پیشمی
جمیل:ولش کن ابجی من الان میرم پرستار داده میاد یادت که نرفته اگه اون دارو ها رو بخوری من نمیتونم پیشت باشم
پانیذ:باشه نمیخورمش
بعد اتمام حرفامون جمیل از اتاق رفت پرستار اومد تا دارو ها رو بدم پرستار قرص گذاشت تو دهنم و بهم اب داد
بعد اینکه رفتم قرص از زیر زبونم انداختم بیرون
من اگه قرص رو میخوردم جمیل نمیتونست مراقبم باشه چون اون به گفته ی خودش به محراب قول داده
سرم گذاشتم رو بالشت پتو رو خودم کشیدم و چشام بستم تا کمی استراحت کنم تا سرحال بشم
بعد چندمین خواب مهمون چشام شد.....
#leoreza
لیوان رو سر کشیدم و باعث شد معدم بسوزه ولی اهمیتی نداشتم
پاکت سیگارم برداشتم که توش خالی بود انداختمش زمین رفتم از تو کشو یه
پاکت برداشتم یه نخ کشیدم سیگار لای دستام بود خیره
به عکسش رو دیوار شدم
عکس هاش پر شده بودن همه عکس هاش رو دیوار چسبونده بودم تا از جلو چشمام نرن
دلم بر حرف زدناش تنگ شده بود
دلم نگاهش رو میخاست
دلم بغلش رو میخاست
دلم براش یه ذره شده بود
ولی از دستم کاری بر نمی اومد سیگارم خاموش کردم تو جا سیگار دراز کشیدم رو تختم زل زدم به سقف اتاقم که چهره ی قشنگش رو
گذاشته بودم دلم بر دیدنش پر کشیده بود
داشتم تو عشقش میسوختم
ولی اون الان گوشه ی تیمارستان اصن نمیدوننم چیکار میکنه
پرستارش اذیتش میکنه مجبورش میکنن نمیدونممم ازش هیچ خبری ندارم
کاشکی ولش کن
بزار بسوزم تو این عشق تموم بشم....
خب خب
۹.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.