فیک تقاص پارت ۹۱
سه روز بعد
جونگ کوک ویو
جونگ کوک دو روز پیش رسید کانادا
و کلی واسه امروز برنامه ریختیم
امشب قراره بریم هم مین هو هم سلین رو بکشیم و تنها کسایی که قراره برن من جیمین تهیونگ جین نامجون و هوسوک هستن
و فقط یونگی میمونه پیش دخترا
البته سارا خودشم قراره بیاد و فقط جین هو و الینا و ا/ت میمونن خونه با یونگی
استرس رو از دیشب تو چشمای ا/ت میدیدم ولی جرئت نداشتم چیزی بروز بدم
ا/ت تنها کسی بود که قرار بود خیلی استرس بکشه چون هدف مین هو کشتن ا/ت عه و جدا از این موضوع برادراش و من قراره برن و معلوم نیست چه بلایی قراره سرمون بیاد
یا مرگه یا زندگی
ولی ا/ت فقط زندگی رو میخواد و این حرفا سرش نمیشه
البته دروغ چرا منم زندگی رو میخوام چون ا/ت اونجاست !
منم باید زنده بمونم
همه مون باید زنده بمونیم
همه مون تقریبا اماده بودیم واسه رفتن
چشمم فقط دنبال ا/ت بود که دیدم ا/ت داره از پله ها میره بالا
به طور خیلی خودکار راه افتادم پشت سرش
دوست داشتم باهاش حرف بزنم
ا/ت رفت تو اتاقش و منم پشت سرش وارد اتاقش شدم
و فقط اسمشو صدا کردم : ا/ت
ا/ت با حرص و چشمای اشکی برگشت سمتم و گفت اگه بمیری خودم میکشمت !
(نمیفهمه چی میگه به دل نگیرید عشقه دیگه این بلاها رو سر ادم میاره😂)
با خنده گفتم چی میگی ؟ هیچ کس قرار نیست بمیره !
ا/ت گفت فک نکن بچه م هیچی سرم نمیشه دیگه همه چیو فهمیدم لازم نیست واسم نقش بازی کنی فقط زنده بمون
با شیطنت گفتم و این حرفو فقط داری به من میگی ؟
ا/ت گفت نخیر به جیمین و تهیونگ هم گفتم
گفتم با گریه گفتی ؟
ا/ت با حرص اشکاشو پاک کرد و گفت گمشو
خیلی کیوت شده بود
چطور میتونستم برم !
اروم نزدیکش شدم و دستام و پشت کمرش قفل کرد و با لبخند به صورت کیوت و ناراحتش خیره شدم
ا/ت با حرص دستشو گذاشت رو سینه م سعی کرد ازم فاصله بگیره ولی نتونست
بی اهمیت نسبت به رفتارش گفتم میدونی تو چه بلایی سر زندگیم اوردی ؟
ا/ت با حرص گفت مطمئن باش واسم مهم نیست حالا ولم کن !
از همون اول پرو و سرکش بود
گفتم حالمو خوب کردی ... زندگی مو عالی کردی ... قابل تحملش کردی ... بی منطقش کردی ... باعث شدی بفهمم عشق چه مزه ای داره !
ا/ت گیج به چشمام خیره شد
دیگه ترسی از گفتن حرف دلم نداشتم
با صدای ارومی گفتم ا/ت ... من خیلی دوستت دارم یعنی در اصل ... عاشقتم
(ایوللللللل بالاخره گفتتتتتتتت دارم جیغ میکشم .... من چرا تحت تاثیر قرار گرفتم خیر سرم نویسنده م😐)
ا/ت فقط به چشمام خیره مونده بود
بعد از چندین ثانیه مکث ا/ت گفت فقط سالم و زنده بمون
این حرفش یه مهر تایید به حس متقابلش بود
به ارومی لبامو نزدیک لباش کردم و .....
(و سانسوووووور😂😂 سانسور چیه بوس کردن دیگه همدیگه رو بالاخره به ارزوی دیرینه تون رسیدید .. اصلا استعدادی تو نوشتن جزئیات ندارم فقط همدیگه رو بوس کردن😂)
بعد از چند ثانیه از همدیگه جدا شدیم
با لبخند پت و پهنی گفتم زنده میمونم من خیلی سگ جونم
ا/ت فقط یه لبخند کمرنگ و بی جون زد
به ارومی ازش جدا شدم چون دیگه باید میرفتیم
و با اینکه دلم نمیخواست ولی از اتاق خارج شدم واسه اخرین بار قبل از اینکه از اتاق خارج بشم به صورت ا/ت دوباره یه نگاه انداختم
حالا از حس مون مطمئن شده بودم
و این باعث میشد بیشتر بخوام زنده بمونم
من برمیگردم ا/ت
.......
نویسنده کات میکنه
برید پارت بعد☺
جونگ کوک ویو
جونگ کوک دو روز پیش رسید کانادا
و کلی واسه امروز برنامه ریختیم
امشب قراره بریم هم مین هو هم سلین رو بکشیم و تنها کسایی که قراره برن من جیمین تهیونگ جین نامجون و هوسوک هستن
و فقط یونگی میمونه پیش دخترا
البته سارا خودشم قراره بیاد و فقط جین هو و الینا و ا/ت میمونن خونه با یونگی
استرس رو از دیشب تو چشمای ا/ت میدیدم ولی جرئت نداشتم چیزی بروز بدم
ا/ت تنها کسی بود که قرار بود خیلی استرس بکشه چون هدف مین هو کشتن ا/ت عه و جدا از این موضوع برادراش و من قراره برن و معلوم نیست چه بلایی قراره سرمون بیاد
یا مرگه یا زندگی
ولی ا/ت فقط زندگی رو میخواد و این حرفا سرش نمیشه
البته دروغ چرا منم زندگی رو میخوام چون ا/ت اونجاست !
منم باید زنده بمونم
همه مون باید زنده بمونیم
همه مون تقریبا اماده بودیم واسه رفتن
چشمم فقط دنبال ا/ت بود که دیدم ا/ت داره از پله ها میره بالا
به طور خیلی خودکار راه افتادم پشت سرش
دوست داشتم باهاش حرف بزنم
ا/ت رفت تو اتاقش و منم پشت سرش وارد اتاقش شدم
و فقط اسمشو صدا کردم : ا/ت
ا/ت با حرص و چشمای اشکی برگشت سمتم و گفت اگه بمیری خودم میکشمت !
(نمیفهمه چی میگه به دل نگیرید عشقه دیگه این بلاها رو سر ادم میاره😂)
با خنده گفتم چی میگی ؟ هیچ کس قرار نیست بمیره !
ا/ت گفت فک نکن بچه م هیچی سرم نمیشه دیگه همه چیو فهمیدم لازم نیست واسم نقش بازی کنی فقط زنده بمون
با شیطنت گفتم و این حرفو فقط داری به من میگی ؟
ا/ت گفت نخیر به جیمین و تهیونگ هم گفتم
گفتم با گریه گفتی ؟
ا/ت با حرص اشکاشو پاک کرد و گفت گمشو
خیلی کیوت شده بود
چطور میتونستم برم !
اروم نزدیکش شدم و دستام و پشت کمرش قفل کرد و با لبخند به صورت کیوت و ناراحتش خیره شدم
ا/ت با حرص دستشو گذاشت رو سینه م سعی کرد ازم فاصله بگیره ولی نتونست
بی اهمیت نسبت به رفتارش گفتم میدونی تو چه بلایی سر زندگیم اوردی ؟
ا/ت با حرص گفت مطمئن باش واسم مهم نیست حالا ولم کن !
از همون اول پرو و سرکش بود
گفتم حالمو خوب کردی ... زندگی مو عالی کردی ... قابل تحملش کردی ... بی منطقش کردی ... باعث شدی بفهمم عشق چه مزه ای داره !
ا/ت گیج به چشمام خیره شد
دیگه ترسی از گفتن حرف دلم نداشتم
با صدای ارومی گفتم ا/ت ... من خیلی دوستت دارم یعنی در اصل ... عاشقتم
(ایوللللللل بالاخره گفتتتتتتتت دارم جیغ میکشم .... من چرا تحت تاثیر قرار گرفتم خیر سرم نویسنده م😐)
ا/ت فقط به چشمام خیره مونده بود
بعد از چندین ثانیه مکث ا/ت گفت فقط سالم و زنده بمون
این حرفش یه مهر تایید به حس متقابلش بود
به ارومی لبامو نزدیک لباش کردم و .....
(و سانسوووووور😂😂 سانسور چیه بوس کردن دیگه همدیگه رو بالاخره به ارزوی دیرینه تون رسیدید .. اصلا استعدادی تو نوشتن جزئیات ندارم فقط همدیگه رو بوس کردن😂)
بعد از چند ثانیه از همدیگه جدا شدیم
با لبخند پت و پهنی گفتم زنده میمونم من خیلی سگ جونم
ا/ت فقط یه لبخند کمرنگ و بی جون زد
به ارومی ازش جدا شدم چون دیگه باید میرفتیم
و با اینکه دلم نمیخواست ولی از اتاق خارج شدم واسه اخرین بار قبل از اینکه از اتاق خارج بشم به صورت ا/ت دوباره یه نگاه انداختم
حالا از حس مون مطمئن شده بودم
و این باعث میشد بیشتر بخوام زنده بمونم
من برمیگردم ا/ت
.......
نویسنده کات میکنه
برید پارت بعد☺
۵۳.۴k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.