شب از نگاه پنجره زل زده
شب از نگاه پنجره زل زده
به من که روی تخت افتاده ام
همین منی که بعد از افسردگی
به زندگی دوباره دل داده ام
نسیم پرده را تکان میدهد
و پلک پنجره به هم میخورد
دوباره چشم آسمان گریه کرد
به شیشه اشک های نم میخورد
مدام با خودم جدل داشتم
چرا خدا مرا خراب ِ تو خواست؟!!!؟
بیا درون سینه ام را ببین
چه آتشی ز تو میانم به پاست
چرا تو روی تخت من نیستی؟
که مثل این پتو بگیرم بغل
دلم گرفته پس کجایی گلم؟
شبی به خواب من بیا لا اقل
به من که روی تخت افتاده ام
همین منی که بعد از افسردگی
به زندگی دوباره دل داده ام
نسیم پرده را تکان میدهد
و پلک پنجره به هم میخورد
دوباره چشم آسمان گریه کرد
به شیشه اشک های نم میخورد
مدام با خودم جدل داشتم
چرا خدا مرا خراب ِ تو خواست؟!!!؟
بیا درون سینه ام را ببین
چه آتشی ز تو میانم به پاست
چرا تو روی تخت من نیستی؟
که مثل این پتو بگیرم بغل
دلم گرفته پس کجایی گلم؟
شبی به خواب من بیا لا اقل
۱.۶k
۲۰ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.