تک پارتی چان:)
وقتی تصادف می کنی و میری تو کما و چند بار قلبت وایمیسته🩶
از جلوی شیشه به اتاقی که تو درونش بودی نگاه می کنه. اشک توی چشماش جمع میشه و یاد اتفاقات یک ماه پیش می افته. وقتی تو رو سمت دیگه خیابون می بینه و با خوشحالی به سمتت میاد و همون موقع ماشین بهت برخورد می کنه.
اشک هاشو پاک می کنه و از بیمارستان بیرون میره تا هوایی تازه کنه و چیزی بخوره.
بعد از چند دقیقه به داخل بر می گرده و با تعداد زیادی پرستار و دکتر که وارد اتاقت میشن مواجح میشه. خوراکی از دستش میوفته و با تمام سرعت به سمت اتاقت حرکت می کنه. از پشت اتاق بهت نگاه می کنه و متوجه میشه دوباره قلبت ایستاده. چند بار از وقتی در کما بودی اینطوری شده بودی اما اینبار از تمام دفعات زمانش بیشتر بود. چان ترسیده بود و نا امید شده بود که یه وقت دیگه نتونه چشم هاتو ببینه. بعد از چند دقیقه فریاد یکی از پرستار ها اونو از رشته افکارش بیرون آورد پرستار گفت: دکتر! بهوش اومده!
همون موقع چان به اتاقت نگاه کرد و لبخندی زد. اون دوباره تونسته بود چشم های زیبای تو رو ببینه.
از جلوی شیشه به اتاقی که تو درونش بودی نگاه می کنه. اشک توی چشماش جمع میشه و یاد اتفاقات یک ماه پیش می افته. وقتی تو رو سمت دیگه خیابون می بینه و با خوشحالی به سمتت میاد و همون موقع ماشین بهت برخورد می کنه.
اشک هاشو پاک می کنه و از بیمارستان بیرون میره تا هوایی تازه کنه و چیزی بخوره.
بعد از چند دقیقه به داخل بر می گرده و با تعداد زیادی پرستار و دکتر که وارد اتاقت میشن مواجح میشه. خوراکی از دستش میوفته و با تمام سرعت به سمت اتاقت حرکت می کنه. از پشت اتاق بهت نگاه می کنه و متوجه میشه دوباره قلبت ایستاده. چند بار از وقتی در کما بودی اینطوری شده بودی اما اینبار از تمام دفعات زمانش بیشتر بود. چان ترسیده بود و نا امید شده بود که یه وقت دیگه نتونه چشم هاتو ببینه. بعد از چند دقیقه فریاد یکی از پرستار ها اونو از رشته افکارش بیرون آورد پرستار گفت: دکتر! بهوش اومده!
همون موقع چان به اتاقت نگاه کرد و لبخندی زد. اون دوباره تونسته بود چشم های زیبای تو رو ببینه.
۹.۸k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.