رمان: ماه تاریک
پارت۱
+ببندددد
-تو خودت ببندددد
+بده من اون گوشیوووو
-نمیدممممممممم
×چه خبرتونههه
-مامان بهش بگو گوشیمو بده
+مامان نگا کن چقدر قوربون صدقه ی دوست دخترش میرهههه
×خب به تو چه
-اها خوب شد
+ماماننننننننن
×خب گوشیشو بده ولش کن لاشیه دیگع
-مامان من لاشیمممم؟
×نیستی؟
+هست
*چه خبرتونه خونرو گذاشتید سرتون
+هیچی بابا جون... بیا اینم گوشیت من برم درسامو بخونم
×تو هم گمشو برو ماست بخر بیا
-اوکی
...
صدف: خب فکر کنم شوکه شدید
تو خونه ی ما همیشه همین بساطه
بزارید خودمو معرفی کنم
من صدفم دختر ۲۰ ساله ای که توی هنرستان درس میخونه
خانواده ی کوچیکی دارم یه داداش دارم که دوقلو ایم اسمش صادقه
پدرم که مهندس برقه و مادرم نوازنده ی پیانوعه
-خل شدی؟ با کی حرف میزنی؟
+کری؟ با تو ام دیگه
-عه واقعا؟ چی گفتی؟
+گفتم... هیچی ولش برو گمشو باید درس بخونم
...
وای فردا امتحان دارم
نشستم کل فصل ۸ خوندم پاره شدمم
بعد از خوندن درس و راحت شدن خیالم پاشدم و رفتم حموم
بعد از گذشت یه ربع اومدم بیرون و شاممو تو اتاق خوردمو گرفتم خوابیدم
...
فردا صبح ساعت ۶ بیدار شدم
سریع موهامو بستم(موهام کوتاهه برای همین فقط میتونم بالا جمعش کنم)لباسم مدرسمو پوشیدم روش یه هودی مشکی پوشیدم کوله و هدفون و گوشیمو ورداشتم از خونه زدم بیرون
رسیدم دم دانشگاه و رفتم تو کلاس و دقیقا سر موقع رسیده بودم
+ببندددد
-تو خودت ببندددد
+بده من اون گوشیوووو
-نمیدممممممممم
×چه خبرتونههه
-مامان بهش بگو گوشیمو بده
+مامان نگا کن چقدر قوربون صدقه ی دوست دخترش میرهههه
×خب به تو چه
-اها خوب شد
+ماماننننننننن
×خب گوشیشو بده ولش کن لاشیه دیگع
-مامان من لاشیمممم؟
×نیستی؟
+هست
*چه خبرتونه خونرو گذاشتید سرتون
+هیچی بابا جون... بیا اینم گوشیت من برم درسامو بخونم
×تو هم گمشو برو ماست بخر بیا
-اوکی
...
صدف: خب فکر کنم شوکه شدید
تو خونه ی ما همیشه همین بساطه
بزارید خودمو معرفی کنم
من صدفم دختر ۲۰ ساله ای که توی هنرستان درس میخونه
خانواده ی کوچیکی دارم یه داداش دارم که دوقلو ایم اسمش صادقه
پدرم که مهندس برقه و مادرم نوازنده ی پیانوعه
-خل شدی؟ با کی حرف میزنی؟
+کری؟ با تو ام دیگه
-عه واقعا؟ چی گفتی؟
+گفتم... هیچی ولش برو گمشو باید درس بخونم
...
وای فردا امتحان دارم
نشستم کل فصل ۸ خوندم پاره شدمم
بعد از خوندن درس و راحت شدن خیالم پاشدم و رفتم حموم
بعد از گذشت یه ربع اومدم بیرون و شاممو تو اتاق خوردمو گرفتم خوابیدم
...
فردا صبح ساعت ۶ بیدار شدم
سریع موهامو بستم(موهام کوتاهه برای همین فقط میتونم بالا جمعش کنم)لباسم مدرسمو پوشیدم روش یه هودی مشکی پوشیدم کوله و هدفون و گوشیمو ورداشتم از خونه زدم بیرون
رسیدم دم دانشگاه و رفتم تو کلاس و دقیقا سر موقع رسیده بودم
۳.۷k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.