فیک:ماه کامل پارت 2
ا.ت:به اون برادر روانیت بگو من بازیچه دست اون نیستم
لیسا:.....
شوگا:{از اتاقش داد میزنه} لیسا اون جیغ جیغو رو ول کن اون زبون ادم نمیفهمه
لیسا:تو خفه شو
&ویو ا.ت
به زور لیسا رفتم تو اتاق به محض اینکه رسیدم خودمو پرت کردم رو تخت خیلی زود خوابم برد
پرش زمانی به صبح
وقتی از خواب بلند شدم صدای جیغ یه نفر بود از اتاق رفتم بیرون دیدم لیسا داشت با یکی دعوا میکرد وقتی خیلی دقت کردم فهمیدم داره با یکی از بادیگاردا دعوا میکنه
لیسا:یعنی چی نفهمیدم میدونی اگه شوگا بفهمه چی میشه ها
ا.ت:ببخشید دارم فضولی میکنما ولی میشه بگید چی شده
لیسا:خب چیز خاصی نیست
ا.ت:باشه من برم
لیسا:باشه عزیزم فقط بگم صبحانه امادس
ا.ت:خیلی ممنون {رفت}
لیسا:{در گوش بادیگارد} حواست باشه نباید بفهمه برادرشو شما ابلها کشتین
بادیگارد:چشم خانم
لیسا:حالام برو گمشو
_اوففف الان چه خاکی تو سرم کنم
&پرش زمانی به شب
لیسا:شوگا با من بیا کارت دارم
شوگا:باشه {رفت}
لیسا:ببین گفتم اینا یه مشت ابلهن {جریان رو تعریف میکنه}
شوگا:جیمین داداش این دختره؟
لیسا:اره دیگه
شوگا:پس ما جواب این دختر رو چجوری بدیم؟
لیسا:منم اینو میگم
شوگا:کار کدومشون بود؟
لیسا:همون یارو که موهاش فرفریه
شوگا:.....
ا.ت:{از پشت دیواری که قایم شده بود میاد بیرون} جیمین؟ شما اونو کشتین؟
لیسا:نه عزیزم اشتباه شنیدی
ا.ت:خودم با این گوشام شنیدم که گفتی کشتنش
لیسا:این یه تصادف بود
ا.ت:زدین کشتینش بعد میگی تصادف بود؟ {گریه}
شوگا:اممم خانم لی ا.ت این یه تصادف بود ولی مطمئن باشید من هرکس رو که این کارو کرده زنده نمیزارم
ا.ت:لعنت به همتون اون تنها کسی بود که من تو این داشتمش از همتون متنفرم {رفت سمت اتاقش}
Kɪᴍ ᴍɪsᴜ ☪︎
لیسا:.....
شوگا:{از اتاقش داد میزنه} لیسا اون جیغ جیغو رو ول کن اون زبون ادم نمیفهمه
لیسا:تو خفه شو
&ویو ا.ت
به زور لیسا رفتم تو اتاق به محض اینکه رسیدم خودمو پرت کردم رو تخت خیلی زود خوابم برد
پرش زمانی به صبح
وقتی از خواب بلند شدم صدای جیغ یه نفر بود از اتاق رفتم بیرون دیدم لیسا داشت با یکی دعوا میکرد وقتی خیلی دقت کردم فهمیدم داره با یکی از بادیگاردا دعوا میکنه
لیسا:یعنی چی نفهمیدم میدونی اگه شوگا بفهمه چی میشه ها
ا.ت:ببخشید دارم فضولی میکنما ولی میشه بگید چی شده
لیسا:خب چیز خاصی نیست
ا.ت:باشه من برم
لیسا:باشه عزیزم فقط بگم صبحانه امادس
ا.ت:خیلی ممنون {رفت}
لیسا:{در گوش بادیگارد} حواست باشه نباید بفهمه برادرشو شما ابلها کشتین
بادیگارد:چشم خانم
لیسا:حالام برو گمشو
_اوففف الان چه خاکی تو سرم کنم
&پرش زمانی به شب
لیسا:شوگا با من بیا کارت دارم
شوگا:باشه {رفت}
لیسا:ببین گفتم اینا یه مشت ابلهن {جریان رو تعریف میکنه}
شوگا:جیمین داداش این دختره؟
لیسا:اره دیگه
شوگا:پس ما جواب این دختر رو چجوری بدیم؟
لیسا:منم اینو میگم
شوگا:کار کدومشون بود؟
لیسا:همون یارو که موهاش فرفریه
شوگا:.....
ا.ت:{از پشت دیواری که قایم شده بود میاد بیرون} جیمین؟ شما اونو کشتین؟
لیسا:نه عزیزم اشتباه شنیدی
ا.ت:خودم با این گوشام شنیدم که گفتی کشتنش
لیسا:این یه تصادف بود
ا.ت:زدین کشتینش بعد میگی تصادف بود؟ {گریه}
شوگا:اممم خانم لی ا.ت این یه تصادف بود ولی مطمئن باشید من هرکس رو که این کارو کرده زنده نمیزارم
ا.ت:لعنت به همتون اون تنها کسی بود که من تو این داشتمش از همتون متنفرم {رفت سمت اتاقش}
Kɪᴍ ᴍɪsᴜ ☪︎
۱.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.