جنگ برای تو ( پارت 39)
جونگ کوک سوریو رو دید و به سمتش رفت
جونگ کوک : سوریو... کجا بودی
سوریو : مگه نمیبینی دارم از بیرون میام
یعنی بیرون بودم دیگه
جونگ کوک : خودمم میدونم بیرون بودی، ولی کجای بیرون؟
سوریو : فک نکنم لازم باشه بهت بگم ( رفت ولی جونگ کوک دستشو گرفت)
سوریو : ( دستشو کشید) دیگه به من دست نزن، من عادت ندارم غریبه ها بهم دست بزنن
جونگ کوک : اعصاب منو بهم نریز سوریو
سوریو : اگه بهم بریزم مگه چی میشه؟ یه داد میزنی تموم میشه میره، یا شایدم منو بزنی ولی بالاخره جای زخماش خوب میشه
جونگ کوک : سوریو چی میگی ؟چرا اینجوری شدی
سوریو : تو اینجوریم کردی جونگ کوک
جونگ کوک : من معذرت میخوام.... فردا میبینمت
سوریو : فردا چه خبره که باید ببینمت؟
جونگ کوک : پدر و مادرم میخوان برای ازدواجمون تصمیماتی بگیرن... میخوان ماهم باشیم
سوریو : ازدواج؟ هه، جونگ کوک ازدواجی در کار نیست
جونگ کوک : سوریو تو در مورد این موضوع تصمیم نمیگیری
سوریو : نمیدونستم آدم بی برنامه ای مثل تو برای من تصمیم میگیره
جونگ کوک : بیخیال الان دوباره دعوا میشه، فردا میبینمت
سوریو : امیدوارم
سوریو رفت داخل اقامتگاهش و روی تختش ولو شد
سوریو : حالا میبینی شاهزاده جئون، خودت ببین کی میبره
سان : سوریو تو از ظهره رفتی بیرون الان شبه
سوریو : سان توروخدا تو دیگه ول کن
سان : باشه... بگیر بخواب شب بخیر
سوریو : شب بخیر
سان : راستی سوریو بره فردا چی میپوشی ؟
سوریو : کفن
سان : دیگه داری هزیون میگی، بگیر بخواب
........
جونگ کوک : سوریو... کجا بودی
سوریو : مگه نمیبینی دارم از بیرون میام
یعنی بیرون بودم دیگه
جونگ کوک : خودمم میدونم بیرون بودی، ولی کجای بیرون؟
سوریو : فک نکنم لازم باشه بهت بگم ( رفت ولی جونگ کوک دستشو گرفت)
سوریو : ( دستشو کشید) دیگه به من دست نزن، من عادت ندارم غریبه ها بهم دست بزنن
جونگ کوک : اعصاب منو بهم نریز سوریو
سوریو : اگه بهم بریزم مگه چی میشه؟ یه داد میزنی تموم میشه میره، یا شایدم منو بزنی ولی بالاخره جای زخماش خوب میشه
جونگ کوک : سوریو چی میگی ؟چرا اینجوری شدی
سوریو : تو اینجوریم کردی جونگ کوک
جونگ کوک : من معذرت میخوام.... فردا میبینمت
سوریو : فردا چه خبره که باید ببینمت؟
جونگ کوک : پدر و مادرم میخوان برای ازدواجمون تصمیماتی بگیرن... میخوان ماهم باشیم
سوریو : ازدواج؟ هه، جونگ کوک ازدواجی در کار نیست
جونگ کوک : سوریو تو در مورد این موضوع تصمیم نمیگیری
سوریو : نمیدونستم آدم بی برنامه ای مثل تو برای من تصمیم میگیره
جونگ کوک : بیخیال الان دوباره دعوا میشه، فردا میبینمت
سوریو : امیدوارم
سوریو رفت داخل اقامتگاهش و روی تختش ولو شد
سوریو : حالا میبینی شاهزاده جئون، خودت ببین کی میبره
سان : سوریو تو از ظهره رفتی بیرون الان شبه
سوریو : سان توروخدا تو دیگه ول کن
سان : باشه... بگیر بخواب شب بخیر
سوریو : شب بخیر
سان : راستی سوریو بره فردا چی میپوشی ؟
سوریو : کفن
سان : دیگه داری هزیون میگی، بگیر بخواب
........
۱۲.۷k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.