زندگی شیرین/صفحه ششم و صفحه هفتم
لارا دوست مبینا بود ووقتی بکه مبینا صدای او را میشنید آرام میشد و نگرانی های خود را فراموش میکرد.
مبینا با خنده گوشی را از دست راست به دست چپ داد و به لارا گفت :(معلوم است که میایم .)
و بعد ارتباط را قطع کرد .
صدای زنگ در را شنید .
به آرامی رفت که در را باز کند و مطمئن بود که مادر ،دم در ،منتظر او میباشد،چون هر وقت که زنگ در را میزد ،سه بار انگشت خود را بر روی دکمه زنگ فشار میداد .
مادر تا دختر خود را در آن وضعیت دید ،زود وارد خانه شد و به دختر با نگرانی گفت :(چرا لباس نپوشیده ای ؟مگر برای تو لباس نخریدم ؟میدانم که هوا دارد گرم میشود اما نباید بدون لباس در خانه بگردی.)
مبینا خواست به مادر ماجرا را بگوید ،اما سر خود را پایین انداخت و گفت :(اگر در پاکتی که در دست داری لباس هست ،لطفا آن لباس را به من قرض بده ،قول میدهم که سالم آن لباس را به خانه بیاورم .)
مادر با عصبانیت گفت :(سر لباس های خود چه آورده ای ؟آنها را کجا پنهان کرده ای ؟.)
مادر مبینا بسیار خوش سلیقه هست و لباس های زیبایی را برای خود و دختر خریداری میکند، او همچنین برای خریدن وسایل آرایشی هم به شدت حساس هست و زیور آلات زیبایی را در کشو کمد خود دارد .
مادر نگاهی به موهای دختر انداخت و متوجه شد که کف شامپو روی موها خشک شده است .
مبینا با خنده گوشی را از دست راست به دست چپ داد و به لارا گفت :(معلوم است که میایم .)
و بعد ارتباط را قطع کرد .
صدای زنگ در را شنید .
به آرامی رفت که در را باز کند و مطمئن بود که مادر ،دم در ،منتظر او میباشد،چون هر وقت که زنگ در را میزد ،سه بار انگشت خود را بر روی دکمه زنگ فشار میداد .
مادر تا دختر خود را در آن وضعیت دید ،زود وارد خانه شد و به دختر با نگرانی گفت :(چرا لباس نپوشیده ای ؟مگر برای تو لباس نخریدم ؟میدانم که هوا دارد گرم میشود اما نباید بدون لباس در خانه بگردی.)
مبینا خواست به مادر ماجرا را بگوید ،اما سر خود را پایین انداخت و گفت :(اگر در پاکتی که در دست داری لباس هست ،لطفا آن لباس را به من قرض بده ،قول میدهم که سالم آن لباس را به خانه بیاورم .)
مادر با عصبانیت گفت :(سر لباس های خود چه آورده ای ؟آنها را کجا پنهان کرده ای ؟.)
مادر مبینا بسیار خوش سلیقه هست و لباس های زیبایی را برای خود و دختر خریداری میکند، او همچنین برای خریدن وسایل آرایشی هم به شدت حساس هست و زیور آلات زیبایی را در کشو کمد خود دارد .
مادر نگاهی به موهای دختر انداخت و متوجه شد که کف شامپو روی موها خشک شده است .
۳۴۵
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.