🩸...ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟙𝟠...🩸
🩸...ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟙𝟠...🩸
_ تا حالا به رابطه ما فکر کردی؟
☆ نه... ولی آره، مثلا اگر رئیسم نبودی توی یک موقعیت عین الان که زیرذرهبینم گرفتی مجبور نبودم با احترام جوابت رو بدم
_ اما تو الانشم عین بقیه بهم احترام نمیذاری
سکوت کرد، اریس درست میگفت.
اون نقاب... این حجم از محافظهکاری...
و هرچیزی که مربوط بهش بود رو مخش میرفت؛
لبخندِ محوی زد.
قلبش مفاهیم بیگانهای رو نشون میداد،
احساساتِ ضدونقیض...
و افکارِ آشفته...
درحال کندنِ پوستِ کنارِ ناخنش بود که با قرار گرفتن دستِ سرد پسر مجاور روی دستهای خودش متوقف شد.
پاهاش رو توی شکمش جمع کرد، همینطور که سرش رو روی زانوهاش میذاشت به کوچهی مقابل نگاه کرد و دست کاپیتانش رو روی سنگفرش گذرگاه گذاشت؛ در همین حال سوالش رو هم مطرح کرد
☆ کی دلش برات بیتاب شده که دستات انقدر سرده..؟
_ دل کسی برایمن تنگ شده؟!
☆ خب افسانهها میگن وقتی دلت برای یکی تنگ بشه دستای اون فرد سرد میشه...
اینطوری انگار دستای تو تقاصِ خلاء و زمستونِ وجود اون رو میده..!
تکخنده ای کرد و گفت:
_ موندم همچین شخصی وجود داره؟
تو چطور؟ اصلا دلت برای کسی تنگ میشه؟
☆ اعتراف میکنم خیلی دلتنگشم...
_ من که کنارتم!
سرش رو از روی زانو هاش بلند کرد و به سمت اریس چرخید، از حالت چهرش یه "مزخرف" خاصی داد میزد
☆ اوه واقعا که خیلی مضحکی!
خنده سرمستانهای کرد؛ از حرفش منظوری نداشت فقط میخواست جو بینشون رو عوض کنه، البته که واضح بود بیشتر از همه رفتار اون دختر به صحبتکردن ترغیبش میکنه...
_ بیا بریم باید شب رو یجایی بمونیم
فردا با سازمان تماس میگیرم
لباسِ خاکیش رو تکون داد و سرپا ایستاد
☆ جایی رو سراغ داری انسانِ هوشمند؟
_ خب مشخصه، هتل!
☆ بنظرت ما کارت شناسایی داریم؟
لحظه ای چشمهاش رو بست و زمزمهوار به قلبش گفت:
_"تو نمیتونی با یک کلمه ساده مثل 'ما' تحت تاثیرقرار بگیری!!!"
حالا باید قیافه جدی ای به خودش میگرفت، با اعتماد به نفس ادامه داد:
_ اوهوم، من هویت یونانی هم دارم
از چهره سوآه تعجب فریاد میزد ولی قطعا سوالی هم نمیپرسید
_ دنبالم بیا تا ندزدیدنت
☆ از پس خودم برمیام
_ الان که طوری بهم چسبیدی انگار یه عالمه غول شرور دنبالت کردن
صدای خنده هاش محوطه رو پر کرد
انگار اصلا برای ابراز نظراتش محتاط نبود
☆ آره بابا مگه نمیدونی بدون تو دووم نمیارم؟
ابرو هاش رو بالا داد و مشتی به کتفِ پسر زد
☆ نمیخوای مزخرف گفتنات رو کم کنی؟
_اوه آدم مگه هویتش رو دور میندازه..؟
𝓘𝓲𝓴𝓮..?
_ تا حالا به رابطه ما فکر کردی؟
☆ نه... ولی آره، مثلا اگر رئیسم نبودی توی یک موقعیت عین الان که زیرذرهبینم گرفتی مجبور نبودم با احترام جوابت رو بدم
_ اما تو الانشم عین بقیه بهم احترام نمیذاری
سکوت کرد، اریس درست میگفت.
اون نقاب... این حجم از محافظهکاری...
و هرچیزی که مربوط بهش بود رو مخش میرفت؛
لبخندِ محوی زد.
قلبش مفاهیم بیگانهای رو نشون میداد،
احساساتِ ضدونقیض...
و افکارِ آشفته...
درحال کندنِ پوستِ کنارِ ناخنش بود که با قرار گرفتن دستِ سرد پسر مجاور روی دستهای خودش متوقف شد.
پاهاش رو توی شکمش جمع کرد، همینطور که سرش رو روی زانوهاش میذاشت به کوچهی مقابل نگاه کرد و دست کاپیتانش رو روی سنگفرش گذرگاه گذاشت؛ در همین حال سوالش رو هم مطرح کرد
☆ کی دلش برات بیتاب شده که دستات انقدر سرده..؟
_ دل کسی برایمن تنگ شده؟!
☆ خب افسانهها میگن وقتی دلت برای یکی تنگ بشه دستای اون فرد سرد میشه...
اینطوری انگار دستای تو تقاصِ خلاء و زمستونِ وجود اون رو میده..!
تکخنده ای کرد و گفت:
_ موندم همچین شخصی وجود داره؟
تو چطور؟ اصلا دلت برای کسی تنگ میشه؟
☆ اعتراف میکنم خیلی دلتنگشم...
_ من که کنارتم!
سرش رو از روی زانو هاش بلند کرد و به سمت اریس چرخید، از حالت چهرش یه "مزخرف" خاصی داد میزد
☆ اوه واقعا که خیلی مضحکی!
خنده سرمستانهای کرد؛ از حرفش منظوری نداشت فقط میخواست جو بینشون رو عوض کنه، البته که واضح بود بیشتر از همه رفتار اون دختر به صحبتکردن ترغیبش میکنه...
_ بیا بریم باید شب رو یجایی بمونیم
فردا با سازمان تماس میگیرم
لباسِ خاکیش رو تکون داد و سرپا ایستاد
☆ جایی رو سراغ داری انسانِ هوشمند؟
_ خب مشخصه، هتل!
☆ بنظرت ما کارت شناسایی داریم؟
لحظه ای چشمهاش رو بست و زمزمهوار به قلبش گفت:
_"تو نمیتونی با یک کلمه ساده مثل 'ما' تحت تاثیرقرار بگیری!!!"
حالا باید قیافه جدی ای به خودش میگرفت، با اعتماد به نفس ادامه داد:
_ اوهوم، من هویت یونانی هم دارم
از چهره سوآه تعجب فریاد میزد ولی قطعا سوالی هم نمیپرسید
_ دنبالم بیا تا ندزدیدنت
☆ از پس خودم برمیام
_ الان که طوری بهم چسبیدی انگار یه عالمه غول شرور دنبالت کردن
صدای خنده هاش محوطه رو پر کرد
انگار اصلا برای ابراز نظراتش محتاط نبود
☆ آره بابا مگه نمیدونی بدون تو دووم نمیارم؟
ابرو هاش رو بالا داد و مشتی به کتفِ پسر زد
☆ نمیخوای مزخرف گفتنات رو کم کنی؟
_اوه آدم مگه هویتش رو دور میندازه..؟
𝓘𝓲𝓴𝓮..?
۵.۰k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.