فیک گنگ مافیایی سیاه ادامه پارت 7
_: خب... این دوتا رو که میشناسی که؟
+: بله ایشون اقای کیم هستن و... ایشون هم اقای جئون هستن درسته؟
_: البته من هم فامیلیم کیم هست... پس به من بگو رییس تهیونگ حله؟
+: بله رییس تهیونگ
+: رییس تهیونگ جسارت نباشه... میشه یه سوال بپرسم؟
_: اره بپرس... البته یادت باشه هر وقت خواستی سوال بپرسی مثل الان ازم اجازه میگیره اگه اجازه دادم سوالت رو بپرسی اگه نه هیچی نمیگی
+: چشم... خب شما جانشین اقای کیم هیونگ هستین درسته؟
_: نه پدرم مرده... من فقط کار پدرم رو ادامه میدم... حالا برای چی پرسیدی؟
+: خب... من شنیده بودم کسی که این باند رو تأسیس کرده پدرتون هستن یعنی کیم هیونگ بودن من انتظار داشتم که......
_: خب حالا پدرم مرده... من جاش این باند رو میچرخونم
+: بله درسته... به علاوه شما این باند رو بزرگتر و همچنین قدرتمند تر کردید
_: خب حالا بلبل زبونی نکن... خب نامجون برو میخوام بخوابم
✓: تهیونگ چرا اینجوری باهام رفتار میکنی؟... اونم جلو اقای جانگ!
_: خب حالا مگه چه جوری رفتار میکنم؟
✓: نه عالی رفتار میکنی... د یه جوری میگی برو میخوام بخوابم انگار داری با بردت حرف میزنی...
نامجون رفت نزدیک تهیونگ و در گوشش یه چیزی گفت که بازم مثل اون موقع یه نگاه به من کرد که فهمیدم مربوط به منه ولی این دفعه میتونستم حدس بزنم که چی داشت تو گوشش تهیونگ میگفت 😁
بعد نامجون اومد کنار
_: باشه حالا... اقای کیم میشه لطفا تشریف ببرید... من باید استراحت کنم
✓: حالا بهتر شد... چشم قربان 😏
بعد رفتیم از عمارت بیرون
㋛🄴🄽🄳㋛
+: بله ایشون اقای کیم هستن و... ایشون هم اقای جئون هستن درسته؟
_: البته من هم فامیلیم کیم هست... پس به من بگو رییس تهیونگ حله؟
+: بله رییس تهیونگ
+: رییس تهیونگ جسارت نباشه... میشه یه سوال بپرسم؟
_: اره بپرس... البته یادت باشه هر وقت خواستی سوال بپرسی مثل الان ازم اجازه میگیره اگه اجازه دادم سوالت رو بپرسی اگه نه هیچی نمیگی
+: چشم... خب شما جانشین اقای کیم هیونگ هستین درسته؟
_: نه پدرم مرده... من فقط کار پدرم رو ادامه میدم... حالا برای چی پرسیدی؟
+: خب... من شنیده بودم کسی که این باند رو تأسیس کرده پدرتون هستن یعنی کیم هیونگ بودن من انتظار داشتم که......
_: خب حالا پدرم مرده... من جاش این باند رو میچرخونم
+: بله درسته... به علاوه شما این باند رو بزرگتر و همچنین قدرتمند تر کردید
_: خب حالا بلبل زبونی نکن... خب نامجون برو میخوام بخوابم
✓: تهیونگ چرا اینجوری باهام رفتار میکنی؟... اونم جلو اقای جانگ!
_: خب حالا مگه چه جوری رفتار میکنم؟
✓: نه عالی رفتار میکنی... د یه جوری میگی برو میخوام بخوابم انگار داری با بردت حرف میزنی...
نامجون رفت نزدیک تهیونگ و در گوشش یه چیزی گفت که بازم مثل اون موقع یه نگاه به من کرد که فهمیدم مربوط به منه ولی این دفعه میتونستم حدس بزنم که چی داشت تو گوشش تهیونگ میگفت 😁
بعد نامجون اومد کنار
_: باشه حالا... اقای کیم میشه لطفا تشریف ببرید... من باید استراحت کنم
✓: حالا بهتر شد... چشم قربان 😏
بعد رفتیم از عمارت بیرون
㋛🄴🄽🄳㋛
۵.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.