جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۵۵
ادمین ویو:
همه باهم خندیدن و دستاشونو بالا گرفتن
جونگکوک لبخندی دندون نما زد و برگشت سمت ات و لبخند بزرگ تر شدشو دید
ات بلند شد و رفت توی اشپز خونه تا برای مهمونا چیزی بیاره دستشو روی قلبش گذاشت و نفس عمیقی کشید چرا اینقد تند میزد؟ قطعا به خاطر استرسیه که متحمل شده بود
مشغول زد تا چیزی برای اعضا درست کنه نزدیک ظهر بود تقریبا پس باید براشون ناهار درست میکرد به گوشی جونگکوک پیام داد
ات:نگهشون دار برای ناهار براشون درست کنم
جونگکوک با دیدن پیام لبخندی زد و نوشت:چشم خانومم
ات با دیدن پیام ذوق کرد و نوشت:هانا و لیان و اجوما رو بگم بیان؟
کوک:ارهههه
ات:باوشه
رفت توی شماره تلفنا و شمارهی لیانو گرفت چون فک نمیکرد هانا بتونه جواب بده
ات:لیان میتونین بیاین خونه جونگکوک
لیان:بههه معلوم نیس کجاییااا
ات:برای ناهار بیاین تو و هانا و اجوما اعضا هستن میخوام معرفیتون کنم
لیان:پس توی این یکی دو روز حسابی کارای ازدواجو کردی نه؟
ات:هی هانا کجاست شمارشو عوض کرده فک کردم برای اینکه شناسایی نشه این کارو کرده
لیان:اوم نه پس همین الان بیایم؟
ات:اره زود بیاین
پارت۵۵
ادمین ویو:
همه باهم خندیدن و دستاشونو بالا گرفتن
جونگکوک لبخندی دندون نما زد و برگشت سمت ات و لبخند بزرگ تر شدشو دید
ات بلند شد و رفت توی اشپز خونه تا برای مهمونا چیزی بیاره دستشو روی قلبش گذاشت و نفس عمیقی کشید چرا اینقد تند میزد؟ قطعا به خاطر استرسیه که متحمل شده بود
مشغول زد تا چیزی برای اعضا درست کنه نزدیک ظهر بود تقریبا پس باید براشون ناهار درست میکرد به گوشی جونگکوک پیام داد
ات:نگهشون دار برای ناهار براشون درست کنم
جونگکوک با دیدن پیام لبخندی زد و نوشت:چشم خانومم
ات با دیدن پیام ذوق کرد و نوشت:هانا و لیان و اجوما رو بگم بیان؟
کوک:ارهههه
ات:باوشه
رفت توی شماره تلفنا و شمارهی لیانو گرفت چون فک نمیکرد هانا بتونه جواب بده
ات:لیان میتونین بیاین خونه جونگکوک
لیان:بههه معلوم نیس کجاییااا
ات:برای ناهار بیاین تو و هانا و اجوما اعضا هستن میخوام معرفیتون کنم
لیان:پس توی این یکی دو روز حسابی کارای ازدواجو کردی نه؟
ات:هی هانا کجاست شمارشو عوض کرده فک کردم برای اینکه شناسایی نشه این کارو کرده
لیان:اوم نه پس همین الان بیایم؟
ات:اره زود بیاین
۳.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.