ددی فاکر من
ددی فاکر من
شلامم
تک پارتی از کوک وقتی سر تو دعوا میکنع
های من کلارا هستم ۱۶ سالمه و دوس دختر جونگکوکم و جونگکوک ۲۳ سالشه
ویو کلارا زمان حال
من شنا بلد نبودم و یه مربی شنا استخدام کردم که خیلی معروف بود و داشتم تو حیاط خونمون قدم میزدم که مربی شنام بیاد ولی به جون کوک نگفته بودم که مربی شنا مرده برای همین کمی استرس داشتم که یهو دستی رو شونم احساس کردم
مربی/خانم جعون
کلارا/بلع صلام خوش آمدید
مربی/ممنون کارمونو شروع کنیم
کلارا/باش
رفتم یه مایو پوشیدن که مربی به من گفته بود با مایو راحتتر میتونی شنا رو یاد بگیری منم رفتم یه مایو پوشیدم حدوداً باز و رفتم
حدود یه ربع یا نیم ساعت داشتیم تمرین میکردیم که یهو بهم.
مربی/اومم...بدنی خوبی داری
کلارا/لطفا بحث عوض نکنید
مربی داشت کم کم دست به بدنم میزد و منم استرس گرفته بودم و میترسیدم مربی بهم گفت
مربی/ببینم دی..ک منو میتونی توت تحمل کنی
که یهو با صدای آشنا مواجه شدن و با ترس پشت سرمو نگاهکوک بود
نه نمیتونه ولی ببینم تو میتونی شکنجه های منو تحمل کنی
خلاصه جونگ کوک انقدر زده بودش مربی را که مربی مرد منم بهش گفتم
کلارا/جونگکوک کشتیش[تعجب و گریه]
جونگ کوک گفت آره تو دو روز با جون کوک قهر بودی و اونم با تو لی اون که فهمید تو آش نمیکنی اون پا به آشتی گذشت و اومد پیشت گفت
کوک/ خوشگلم اون روز بهت هیچی نگفتم تقصیر تو بود دیگه چرا مربی مردی استخدام میکنی من من اشتباه کردم ببخشید ولی تو که میدونی من رو تو حساسم حالا تو که با من قهری ولی حقش بود اون مربی ک**** بیناموس حقش بود که بمیره تا بقیه براش درس عبرت بشه که به نفس من زندگی من ثروت من دست نزنن الانم قهری
کلارا هیچی نگفت و رفت از یخچال یه شیر موز برداشت نشست رو مبل و خورد که جونگ کوک گفت
کوک/ چی میخوری
کلارا/گوهع. میخوری
کوک/نه تو الان داری میخوریکه
کلارا/یه جیغ محکم زد که جونگکوک گفت
کوک/ ببخشید نفسم و و صورت کلاره رو گرفت و لباش چسبوند به لبای کلارا میخوردشون بعد چند مین نفس کم آوردن و از هم جدا شدند
جونگکوک/ آشتی میکنی
کلارا_ آره
جونگ کوک/ عاشقتم
کلارا /منم ددی
جونگکوک/شیطونی میخوای 😈
کلارا/ نه نه
اما جونگکوک کلارا رو کول کرد و برد تو اتاق
آره دیگه اونا لطفاً حمایت کنید ممنونم که تا اینجا همراهم بودید دوستون دارم بای
شلامم
تک پارتی از کوک وقتی سر تو دعوا میکنع
های من کلارا هستم ۱۶ سالمه و دوس دختر جونگکوکم و جونگکوک ۲۳ سالشه
ویو کلارا زمان حال
من شنا بلد نبودم و یه مربی شنا استخدام کردم که خیلی معروف بود و داشتم تو حیاط خونمون قدم میزدم که مربی شنام بیاد ولی به جون کوک نگفته بودم که مربی شنا مرده برای همین کمی استرس داشتم که یهو دستی رو شونم احساس کردم
مربی/خانم جعون
کلارا/بلع صلام خوش آمدید
مربی/ممنون کارمونو شروع کنیم
کلارا/باش
رفتم یه مایو پوشیدن که مربی به من گفته بود با مایو راحتتر میتونی شنا رو یاد بگیری منم رفتم یه مایو پوشیدم حدوداً باز و رفتم
حدود یه ربع یا نیم ساعت داشتیم تمرین میکردیم که یهو بهم.
مربی/اومم...بدنی خوبی داری
کلارا/لطفا بحث عوض نکنید
مربی داشت کم کم دست به بدنم میزد و منم استرس گرفته بودم و میترسیدم مربی بهم گفت
مربی/ببینم دی..ک منو میتونی توت تحمل کنی
که یهو با صدای آشنا مواجه شدن و با ترس پشت سرمو نگاهکوک بود
نه نمیتونه ولی ببینم تو میتونی شکنجه های منو تحمل کنی
خلاصه جونگ کوک انقدر زده بودش مربی را که مربی مرد منم بهش گفتم
کلارا/جونگکوک کشتیش[تعجب و گریه]
جونگ کوک گفت آره تو دو روز با جون کوک قهر بودی و اونم با تو لی اون که فهمید تو آش نمیکنی اون پا به آشتی گذشت و اومد پیشت گفت
کوک/ خوشگلم اون روز بهت هیچی نگفتم تقصیر تو بود دیگه چرا مربی مردی استخدام میکنی من من اشتباه کردم ببخشید ولی تو که میدونی من رو تو حساسم حالا تو که با من قهری ولی حقش بود اون مربی ک**** بیناموس حقش بود که بمیره تا بقیه براش درس عبرت بشه که به نفس من زندگی من ثروت من دست نزنن الانم قهری
کلارا هیچی نگفت و رفت از یخچال یه شیر موز برداشت نشست رو مبل و خورد که جونگ کوک گفت
کوک/ چی میخوری
کلارا/گوهع. میخوری
کوک/نه تو الان داری میخوریکه
کلارا/یه جیغ محکم زد که جونگکوک گفت
کوک/ ببخشید نفسم و و صورت کلاره رو گرفت و لباش چسبوند به لبای کلارا میخوردشون بعد چند مین نفس کم آوردن و از هم جدا شدند
جونگکوک/ آشتی میکنی
کلارا_ آره
جونگ کوک/ عاشقتم
کلارا /منم ددی
جونگکوک/شیطونی میخوای 😈
کلارا/ نه نه
اما جونگکوک کلارا رو کول کرد و برد تو اتاق
آره دیگه اونا لطفاً حمایت کنید ممنونم که تا اینجا همراهم بودید دوستون دارم بای
۲.۲k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳