( ادامه پارت 22)
( ادامه پارت 22)
بومی، یه چند هفته ای اینجایی! بومگیو: چرا دقیقا؟ کای: ببخشیدا، هنوز کامل خوب نشدی و به مراقبت نیاز داری! بومگیو: خب حالا باشه، پیاز داغشو زیاد نکن، بچه که نیستم. کای: خلاصه یه چند هفته ای اینجا هستی. عادت کن! بومگیو: میتونم بیام مدرسه؟ کای: معلومه که میتونی! فلج که نشدی😂
حالا چیشده که به مدرسه علاقه پیدا کردی؟ بومگیو: چه علاقه ای؟! من فقط سوال پرسیدم! کای : تو از خداته که به این روز بیوفتی که نیای مدرسه! بومگیو: بس کنن! کای: باشه! 😂( مدرسه)
بومگیو: تهیون میتونی زنگ تفریح بیای پشت بوم؟ تهیون: اره!
( زنگ تفریح)
بومگیو: من... میتونم.. یه باره دیگه...بغلت . بومگیو تا اومد جملشو کامل کنه تهیون اونو تو آغوش گرمش گرفت و هر دو اروم شدن🫂
تهیون: بومگیو... خوبی؟ بومگیو: بد نیستم! تهیون: چرا خواستی بیای بغلم؟!
بومگیو: اصلا مگه گذاشتی من حرفمو کامل بگم!؟ تهیون: بغلت و که گفتی فهمیدم، الان سوالم اینه کن چرا؟ بومگیو:...
بومی، یه چند هفته ای اینجایی! بومگیو: چرا دقیقا؟ کای: ببخشیدا، هنوز کامل خوب نشدی و به مراقبت نیاز داری! بومگیو: خب حالا باشه، پیاز داغشو زیاد نکن، بچه که نیستم. کای: خلاصه یه چند هفته ای اینجا هستی. عادت کن! بومگیو: میتونم بیام مدرسه؟ کای: معلومه که میتونی! فلج که نشدی😂
حالا چیشده که به مدرسه علاقه پیدا کردی؟ بومگیو: چه علاقه ای؟! من فقط سوال پرسیدم! کای : تو از خداته که به این روز بیوفتی که نیای مدرسه! بومگیو: بس کنن! کای: باشه! 😂( مدرسه)
بومگیو: تهیون میتونی زنگ تفریح بیای پشت بوم؟ تهیون: اره!
( زنگ تفریح)
بومگیو: من... میتونم.. یه باره دیگه...بغلت . بومگیو تا اومد جملشو کامل کنه تهیون اونو تو آغوش گرمش گرفت و هر دو اروم شدن🫂
تهیون: بومگیو... خوبی؟ بومگیو: بد نیستم! تهیون: چرا خواستی بیای بغلم؟!
بومگیو: اصلا مگه گذاشتی من حرفمو کامل بگم!؟ تهیون: بغلت و که گفتی فهمیدم، الان سوالم اینه کن چرا؟ بومگیو:...
۳.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.