the trust
part 9
یوجین: باشه پسر فهمیدم قصدی نبود چرا داری اینقدر زاری میکنی
تهیونگ: الان بهترین
یوجین: اره اره نگران نباش
هجین: اومدم پیشونی عمو رو پانسمان کردم و کمکش کردم که بره تو اتاق یکم استراحت کنه چون به سرش خورده بود گیج میزد کل مدت داشتم به این فکر میکردم که وقتی به بینه پیشونیش نابود شده بازم با تهیونگ خوب رفتار میکنه
تهیونگ: من چیییکاااااااارررررر کنم
هجین: از دست تو هرچی یاد گرفتم رو استفاده میکنم تا جاش نمونه
جونگکوک: بنظرم به دکتر خبر ندیم ضایع میکنه تازشم یه دکتر داریم خودمون
هجین: فعلا این دکتر باید برای درمان جنابالی یه راهی پیدا کنه فک کنم معدت مشکل داشته باشه تو که از صبح چیزی نخورده بودی پس چرا اونطوری شدی
تهیونگ: این که خوب بود نبودی ببینی
جونگکوک: ببند دهنتو وگرنه میرم به عمو میگم پیشونیشو سوراخ کردی
تهیونگ: تخم سگ
جییون: مثل اینکه باید رو ادبتون کار کنم
تهیونگ: ولی من بزرگتر
جییون: جناب بزرگ تر زدی پیشونی یه کی رو به فاک دادی حالا حرف زشت هم میزنی
هجین: خب خواهر من خودتم داری فحش میدی
جییون: ببند دهنتو هجین
هجین: مگه دروغ میگم
جییون: اگه راستم باشه باید ادب داشته باشی من از تو بزرگترم
جونگکوک: تو و تهیونگ رو از تو یه کارخونه در اوردن تنظیماتتون یکیه
جییون: ببند جناب حالت تهوع
جونگکوک: چی گفتی به کی گفتی اینو
جییون: به تو
جونگکوک: میدونی من میتونم چیکار کنم
جییون: مثلا چیکار میکنی میکشی منو هان هان بگو بگو بگو ده بگو دیگه
هجین: خفههههههه شین
تهیونگ: اخ که چقدر حرف خوبی زدی هجین جان
هجین: با توهم بودم
تهیونگ: ول منکه
هجین: صبر کن ببینم عمو چی گفت که جونگکوک بالا اورد
تهیونگ: *در حال خفه شدن از شدت سرفه
جونگکوک: میخاد زنمون بده
جییون: نکه خواهر من خیلی کشته مرده توعه پسره زشت
جونگکوک: من زشتم همه دخترا برای من صف میکشن خودکشی میکنن برای من
هجین: اعتماد به نفسو رد کرده رسیده به اعتماد به سقف
جییون: ولی بابا اینو میدونه
تهیونگ: عمو اگه قرار بشه این کار رو بکنه حتما بهش خبر میده حتا اگه شده برای حرص دادنش
هجین: عه خواهر جان مثل اینکه بدت نمیاد که به اونجاش که بابا میدونه یا نه هم فکر کردی
جییون: هجین
هجین: بله
جییون: فرار کن!
فرار کن تا نکشتمت
هجین: و فرار
* خب هجین بدو جییون بدو و.......
تهیونگ: خب وقتی قراره بزنیش پس چرا میگی فرار کن اخه مشکلت چیه
جونگکوک: بجای زر زدن بیا بریم جدا شون کنیم رفتم جداشون کنم که بله دیگه
تهیونگ: بله دیگه جییون کفشش رو در اورد که هجین رو بزنه زد تو ملاج کوک واینگونه شد که شهید دادیم
هجین: کشتیش؟
جییون: نمیدونم
تهیونگ: سه نفری بالای سر کوک وایستاده بودیم و چرت و پرت میگفتیم
هجین: بیاین بلندش کنیم ....
♡♡
یوجین: باشه پسر فهمیدم قصدی نبود چرا داری اینقدر زاری میکنی
تهیونگ: الان بهترین
یوجین: اره اره نگران نباش
هجین: اومدم پیشونی عمو رو پانسمان کردم و کمکش کردم که بره تو اتاق یکم استراحت کنه چون به سرش خورده بود گیج میزد کل مدت داشتم به این فکر میکردم که وقتی به بینه پیشونیش نابود شده بازم با تهیونگ خوب رفتار میکنه
تهیونگ: من چیییکاااااااارررررر کنم
هجین: از دست تو هرچی یاد گرفتم رو استفاده میکنم تا جاش نمونه
جونگکوک: بنظرم به دکتر خبر ندیم ضایع میکنه تازشم یه دکتر داریم خودمون
هجین: فعلا این دکتر باید برای درمان جنابالی یه راهی پیدا کنه فک کنم معدت مشکل داشته باشه تو که از صبح چیزی نخورده بودی پس چرا اونطوری شدی
تهیونگ: این که خوب بود نبودی ببینی
جونگکوک: ببند دهنتو وگرنه میرم به عمو میگم پیشونیشو سوراخ کردی
تهیونگ: تخم سگ
جییون: مثل اینکه باید رو ادبتون کار کنم
تهیونگ: ولی من بزرگتر
جییون: جناب بزرگ تر زدی پیشونی یه کی رو به فاک دادی حالا حرف زشت هم میزنی
هجین: خب خواهر من خودتم داری فحش میدی
جییون: ببند دهنتو هجین
هجین: مگه دروغ میگم
جییون: اگه راستم باشه باید ادب داشته باشی من از تو بزرگترم
جونگکوک: تو و تهیونگ رو از تو یه کارخونه در اوردن تنظیماتتون یکیه
جییون: ببند جناب حالت تهوع
جونگکوک: چی گفتی به کی گفتی اینو
جییون: به تو
جونگکوک: میدونی من میتونم چیکار کنم
جییون: مثلا چیکار میکنی میکشی منو هان هان بگو بگو بگو ده بگو دیگه
هجین: خفههههههه شین
تهیونگ: اخ که چقدر حرف خوبی زدی هجین جان
هجین: با توهم بودم
تهیونگ: ول منکه
هجین: صبر کن ببینم عمو چی گفت که جونگکوک بالا اورد
تهیونگ: *در حال خفه شدن از شدت سرفه
جونگکوک: میخاد زنمون بده
جییون: نکه خواهر من خیلی کشته مرده توعه پسره زشت
جونگکوک: من زشتم همه دخترا برای من صف میکشن خودکشی میکنن برای من
هجین: اعتماد به نفسو رد کرده رسیده به اعتماد به سقف
جییون: ولی بابا اینو میدونه
تهیونگ: عمو اگه قرار بشه این کار رو بکنه حتما بهش خبر میده حتا اگه شده برای حرص دادنش
هجین: عه خواهر جان مثل اینکه بدت نمیاد که به اونجاش که بابا میدونه یا نه هم فکر کردی
جییون: هجین
هجین: بله
جییون: فرار کن!
فرار کن تا نکشتمت
هجین: و فرار
* خب هجین بدو جییون بدو و.......
تهیونگ: خب وقتی قراره بزنیش پس چرا میگی فرار کن اخه مشکلت چیه
جونگکوک: بجای زر زدن بیا بریم جدا شون کنیم رفتم جداشون کنم که بله دیگه
تهیونگ: بله دیگه جییون کفشش رو در اورد که هجین رو بزنه زد تو ملاج کوک واینگونه شد که شهید دادیم
هجین: کشتیش؟
جییون: نمیدونم
تهیونگ: سه نفری بالای سر کوک وایستاده بودیم و چرت و پرت میگفتیم
هجین: بیاین بلندش کنیم ....
♡♡
۶.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.