p1 عشق اجباری
ا/ ت امروز از دانشگاه آلمان به دانشگاه کره جنوبی انتقالی گرفته بود و با دانشگاه و آدماش زیادی آشنا
نبود. دید ۴ تا پسر ایستادن و به دختر داره گریه میکنه ا/ت فهمید اونا خیلی شرن. با این حال رفت سمت دفتر مدیر.در زد، مدیر گفت بره داخل.ات رفت و اسم کلاس رو پرسید.
ویو ا/ت
بعد از اینکه وارد کلاس شدم با دیدن این صحنه خشکم زد هااااااااا 😮 از شانس بدم افتادم تو کلاسی
که این ۴ تا توشن. رفتم یه جا نشستم که دور از اینا بود.پایان ویو
استاد وارد کلاس شد و.........
ادامه دارد
نبود. دید ۴ تا پسر ایستادن و به دختر داره گریه میکنه ا/ت فهمید اونا خیلی شرن. با این حال رفت سمت دفتر مدیر.در زد، مدیر گفت بره داخل.ات رفت و اسم کلاس رو پرسید.
ویو ا/ت
بعد از اینکه وارد کلاس شدم با دیدن این صحنه خشکم زد هااااااااا 😮 از شانس بدم افتادم تو کلاسی
که این ۴ تا توشن. رفتم یه جا نشستم که دور از اینا بود.پایان ویو
استاد وارد کلاس شد و.........
ادامه دارد
۶.۸k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.