راز پس پرده ح.علی باشیر
[[ درود بر سلام ما واردتمندان بر لنگر زمین و اسمان( علی پسر ابوطالب)]
<<♡ موضوع>>=عکس ح.علی( ع) با شیر در تصویر چه رازی در پس پرده دارد؟،
[ دیکشنری mmd بتعریف]
نام پدر او عبدالمطلب معروف به ابو طالب( طالب پسر بزرگش) میباشد.
نام مادر گرامی او(( فاطمه بنت اسد)) است.
فاطمه مادر حضرت علی هنگامیکه هنوز یک دختر بچه بود گویا موعد عید و شکفتن است.
او بهمراه دوستانش به طبعت برای گشت گذار روانه میشوند.
در این هنگام ناگهان شیر نری غران وشاکی به دختران نزدیک میشود وغرش میکند.
فاطمه و دوستانش از ترس به گوشه ایی پناه میبرن و بشدت هراس دارند.
ناگاه سواری بر اسب به انان نزدیک میشود..
شیر غران بمحض دیدن ان شخص بر اسب بطرف انان میرود و یالهایش را به سم اسب سوار میکشد واینگونه سم اسب را نوازش میکند.
فاطمه بنت اسد که نجات پیدا میکند با رفقایش نزد صاحب سوار اسب میرود واز او تشکر می کند.
فاطمه انگشتری دارد که انرا به نیت تشکر ونجات به سوار میدهد و داستان خاتمه پیدا میکند.
بعد سالها که فاطمه بنت اسد با عبدالمطلب پرده دار کعبه ازدواج کرده وصاحب فرزندان است.یکروز ح.علی با مادرش کل کل میکند. وادعای منم منم بودن.
مادرش به ح.علی چنین میگوید که پسر تو که از اول اینجوری نبودی.بچه بودی وحتی قدرت مگس پروندنم نداشتی.ح.علی دلش را بدست اورده وعذرخاهی میکند.
مدتی بعد مولا به نزد مادر رفته وبه او مژده دادن سوقاتی وهدیه میدهد.
او انگشتری به فاطمه بنت اسد مادرش میدهد وسپاس گذاری فراوان میکند.
مادر با دیدن انگشتر به علی میگوید=
پسرم بگو این را از کجا اورده ای!!
ح.علی لبخندی میزند و چنین میگوید=
بابا قابلی نداشت.همون انگشتری نیس که شیره اومد ودادی به مرد سواری که نجاتتان داد!!
مادرش باسر جواب بله میدهد.
وح.علی میگوید:
دونت وری!!ننه جون!!
من همون سوار اسب بودم و تو بمن میگی زر زر نکن پوشک بودی!!
زشته بخدا.
اری ما اسرار واقعی را میدانیم. و طرفدار و سنگ کسی رو به سینه نمیزنیم.
ما حق را میگوییم.
[< علی یارتون]و[ حق نگهدارتون]
2**9**1403
ممد کوچک عارفان حقیقت و مرد خدا.
خداوند ایران زمین اسپانسرتان باد!!
خوش
😀💥♥️🙏✌💪🌹🔥💯🌻☘🤲🖐🍀💔
<<♡ موضوع>>=عکس ح.علی( ع) با شیر در تصویر چه رازی در پس پرده دارد؟،
[ دیکشنری mmd بتعریف]
نام پدر او عبدالمطلب معروف به ابو طالب( طالب پسر بزرگش) میباشد.
نام مادر گرامی او(( فاطمه بنت اسد)) است.
فاطمه مادر حضرت علی هنگامیکه هنوز یک دختر بچه بود گویا موعد عید و شکفتن است.
او بهمراه دوستانش به طبعت برای گشت گذار روانه میشوند.
در این هنگام ناگهان شیر نری غران وشاکی به دختران نزدیک میشود وغرش میکند.
فاطمه و دوستانش از ترس به گوشه ایی پناه میبرن و بشدت هراس دارند.
ناگاه سواری بر اسب به انان نزدیک میشود..
شیر غران بمحض دیدن ان شخص بر اسب بطرف انان میرود و یالهایش را به سم اسب سوار میکشد واینگونه سم اسب را نوازش میکند.
فاطمه بنت اسد که نجات پیدا میکند با رفقایش نزد صاحب سوار اسب میرود واز او تشکر می کند.
فاطمه انگشتری دارد که انرا به نیت تشکر ونجات به سوار میدهد و داستان خاتمه پیدا میکند.
بعد سالها که فاطمه بنت اسد با عبدالمطلب پرده دار کعبه ازدواج کرده وصاحب فرزندان است.یکروز ح.علی با مادرش کل کل میکند. وادعای منم منم بودن.
مادرش به ح.علی چنین میگوید که پسر تو که از اول اینجوری نبودی.بچه بودی وحتی قدرت مگس پروندنم نداشتی.ح.علی دلش را بدست اورده وعذرخاهی میکند.
مدتی بعد مولا به نزد مادر رفته وبه او مژده دادن سوقاتی وهدیه میدهد.
او انگشتری به فاطمه بنت اسد مادرش میدهد وسپاس گذاری فراوان میکند.
مادر با دیدن انگشتر به علی میگوید=
پسرم بگو این را از کجا اورده ای!!
ح.علی لبخندی میزند و چنین میگوید=
بابا قابلی نداشت.همون انگشتری نیس که شیره اومد ودادی به مرد سواری که نجاتتان داد!!
مادرش باسر جواب بله میدهد.
وح.علی میگوید:
دونت وری!!ننه جون!!
من همون سوار اسب بودم و تو بمن میگی زر زر نکن پوشک بودی!!
زشته بخدا.
اری ما اسرار واقعی را میدانیم. و طرفدار و سنگ کسی رو به سینه نمیزنیم.
ما حق را میگوییم.
[< علی یارتون]و[ حق نگهدارتون]
2**9**1403
ممد کوچک عارفان حقیقت و مرد خدا.
خداوند ایران زمین اسپانسرتان باد!!
خوش
😀💥♥️🙏✌💪🌹🔥💯🌻☘🤲🖐🍀💔
۱.۱k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.