start to finish : p11
بالاخره بعد دو ساعت تو راه بودن به فرودگاه رسیده بودید
پسرا نشسته بودن رو صندلی ها منتظر ..
تو و هانا تو سرویس بودین و داشتید خودتون و با تمام توان مخفی میکردید تا شایعه ای براشون پیش نیاد
چان در سرویس و زد : یه لحظه بیایین
هانا در و باز کرد
همینطور که آرایش ملایمت و درست میکردی گوشت و نیز کردی ببینی چی میگه
چان : این لباسا رو زیکو گفت بدم بهتون با ماسک
هانا تشکری کرد و دوباره اومد تو : همین کم مونده بود خودمو جای پسر جا بزنم
خنده ای کردی و شروع کردید به پوشیدن لباسا
هودی مشکی گشادی رو با کلاه لبه داری که برات فرستاده بود پوشیدین
تو و هانا با دخترای دورتون متفاوت تر بودین .. اونقدر تامبوی طور نبودید و پوشیدن همچین لباسی حس جدیدی برات داشت
برای آخرین بار تو آیینه به خودت نگاهی انداختی و ماسکت و رو صورتت قرار دادی
به سمت پسرا حرکت کردید و نشستید کنارشون
ریکو : من فقط دارم سفیدی چشمت و بزور میبینم.. میتونی استتار کنی
پسرا زدن زیر خنده
+ استتار ... در برابر تو حتما ..
اومد تیکه ای بهت بندازه که با صدای بلندگو که اسم پروازتون و میگفت که پنج دقیقه دیگه میپره همگی بلند شدید و به سمت مکان مورد نظر دوییدید وسط راه از حرکت یهوییتون خندتون گرفته بود ..
چانگبین و هان وسط راه چرت و پرت میگفتن
به محض رسیدنتون مهماندار شروع کرد به غر زدن : آقایون چرا دیر کردین ... زود باشین بشینید سر جاتون ..
همه خنده ای کردن و سمت تو و هانا برگشتن
فیلیکس خنده ی بلند تری کرد و بهت اشاره کرد : اقا .. فک کنم من و شما کنار هم میشینیم
لبخندی حرصی زدی و صورتت و به نشانه تایید تکون دادی : آره اره ..
بعد از چند تا شوخی و وقت گذروندن کوتاهی .. چراغا خاموش تر شد و همه خوابیدن ..
فقط تو و سونگمین و چان بیدار بودید
بعد چند ثانیه چان رو که با فاصله ی کمی نشسته بود نگاه کردی و دیدی داره آماده ی خواب میشه
سونگمین هم هندزفری تو گوشش بود و به بیرون زل زده بود
کرم ریزیت فعال شد و ...
پسرا نشسته بودن رو صندلی ها منتظر ..
تو و هانا تو سرویس بودین و داشتید خودتون و با تمام توان مخفی میکردید تا شایعه ای براشون پیش نیاد
چان در سرویس و زد : یه لحظه بیایین
هانا در و باز کرد
همینطور که آرایش ملایمت و درست میکردی گوشت و نیز کردی ببینی چی میگه
چان : این لباسا رو زیکو گفت بدم بهتون با ماسک
هانا تشکری کرد و دوباره اومد تو : همین کم مونده بود خودمو جای پسر جا بزنم
خنده ای کردی و شروع کردید به پوشیدن لباسا
هودی مشکی گشادی رو با کلاه لبه داری که برات فرستاده بود پوشیدین
تو و هانا با دخترای دورتون متفاوت تر بودین .. اونقدر تامبوی طور نبودید و پوشیدن همچین لباسی حس جدیدی برات داشت
برای آخرین بار تو آیینه به خودت نگاهی انداختی و ماسکت و رو صورتت قرار دادی
به سمت پسرا حرکت کردید و نشستید کنارشون
ریکو : من فقط دارم سفیدی چشمت و بزور میبینم.. میتونی استتار کنی
پسرا زدن زیر خنده
+ استتار ... در برابر تو حتما ..
اومد تیکه ای بهت بندازه که با صدای بلندگو که اسم پروازتون و میگفت که پنج دقیقه دیگه میپره همگی بلند شدید و به سمت مکان مورد نظر دوییدید وسط راه از حرکت یهوییتون خندتون گرفته بود ..
چانگبین و هان وسط راه چرت و پرت میگفتن
به محض رسیدنتون مهماندار شروع کرد به غر زدن : آقایون چرا دیر کردین ... زود باشین بشینید سر جاتون ..
همه خنده ای کردن و سمت تو و هانا برگشتن
فیلیکس خنده ی بلند تری کرد و بهت اشاره کرد : اقا .. فک کنم من و شما کنار هم میشینیم
لبخندی حرصی زدی و صورتت و به نشانه تایید تکون دادی : آره اره ..
بعد از چند تا شوخی و وقت گذروندن کوتاهی .. چراغا خاموش تر شد و همه خوابیدن ..
فقط تو و سونگمین و چان بیدار بودید
بعد چند ثانیه چان رو که با فاصله ی کمی نشسته بود نگاه کردی و دیدی داره آماده ی خواب میشه
سونگمین هم هندزفری تو گوشش بود و به بیرون زل زده بود
کرم ریزیت فعال شد و ...
۲.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.