پارت 14
جیمین : اینجاس؟
ات: آره ممنون خدافظ
جیمین : کجا با این عجله؟
ات: خب دیگه برم بالا 😑
جیمین : دعوتم نمی کنی بیام داخل؟
ات: نه
جیمین : واسه چی 😐می خوام بیام ببینم خونت چشکلیه
ات: نه
جیمین : نکنه عین تو این فیلما نا مرتبه که نمیزاری بیام بالا 😈
ات: نخیرم من خیلیم تميزو مرتبم
جیمین : پس بزار ببینم
ات: سرمو خوردی فقط 5 مین!
جیمین : کلافت کردم؟ اِ باشه باید میزاشتمت همونجا یه غربیه به زرو سوارت می کرد بعد معلوم نبود باهات چیکار می کرد
ات: الانم همون موقعیته فرقی نکرده
سوک: حوصلم سر رفته دخترا هم مهمونی بودن هوف ات قول داده بود زود بیاد پس فک نکنم حالا حالا بیاد این طور که معلومه منم از موقعیت استفاده می کنم و میرم بیرون یه دور میزنم او لامبورگینی مشکییییییییییییی عرررررر اون مال کیه یعنی اگه تو دزدین ماهر بودم میدزدیمش صب کن ببینم اون ات نیس پیاده شد؟؟؟..... به به خواهر عزیزم میبینم که بالا بالا ها سیر می کنی
ات: نیشگونی ازش گرفتم بهش گفتم..... آدم با خواهر بزرگ ترش این طوری حرف میزنه احمق
سوک: آییییییی درد گرفتتتتتت آقا لطفا بیا منو نجات بده خواهرمم ببر همونجایی که بود نخواستیم.... شت صب کن اون که جزئه... اوفففف باز ریدم
جیمین : خداروشکر که تاحالا منو نزده خیخیخیخخخخ دسته به مرد داره ماشاالله
ات: مگه نمی خواستی بیای بالا!؟
جیمین: اِ چرا بریم بریم
سوک:کجا کجا
ات:ایش برو کنار مهمونه وایسا بیینم کجا داشتی میرفتی این وقت شب ها؟؟؟؟
سوک: بفهمم کی تو رو به حرف آورده خودم شقه شقش می کنم..... نونا خب حوصلم سر رفته بودددد
ات: آخی کوچولوی 20 ساله حوصلت سر رفته بود نره خر؟ بیا برات همبازی آوردم
سوک: این؟ خب فکرامو می کنم شاید باهاش پلی استیشن بازی کردم
ات:مزه نریز بریم بالا
جیمین : خواهر برادری این مدلی؟ شت😂
جیمین :کدومش اتاقته
ات: اصلا حق نداری بری
جیمین : پس باید برم
سوک : رو من دست بلند می کنی؟.. خب جیمین شی اون اتاقشه بیا از این به بعد باهم صمیمی شیم چطوره؟
جیمین : عالیه خیخخخخخخ
ات: به موقعش حساب تورم میرسم..... تا من باشم دیگه عکسای این جنابو به دیوارم نزنم ایش
جیمین : به به تمشم که بنفشه صب کن ببینم عکسای منو به دیوارت زدی
سوک : خب فک کنم قراره دعوا شه من در میرم خدافظظظط
ات: خبببب خب چیزه
جیمین : نکنه 😈
ات: خبببب خببب کارایی که می کردی باعث میشد.....
جیمین : خواستم کار نهایی رو انجام بدم آروم آروم به سمتش میرفتم و اون عقب تر میرفت که داشت واسه خودش دلیل میآورد که دیگه افتاد رو تخت.... باعث میشد که؟!!!
ات: هااااا خبببب اول ازم فاصله بگیر تا بگم
جیمین : نگیرم؟
ات: نمیگم
جیمین : که این طور... اونو با یه حرکت رو تخت خوابوندم و روش خیمه زدم ( منحرف نشین 😹)....
ات:فاصلشو با صورتم به صفر رسونده بود که ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود شت نمی دونم چش شده بود فک کنم کل عالم خبر دار شدن که....
های گایز ممنون از همایت های قشنگ تون😍لایک و کامنت فراموش نشهههه❤️❤️❤️❤️
ات: آره ممنون خدافظ
جیمین : کجا با این عجله؟
ات: خب دیگه برم بالا 😑
جیمین : دعوتم نمی کنی بیام داخل؟
ات: نه
جیمین : واسه چی 😐می خوام بیام ببینم خونت چشکلیه
ات: نه
جیمین : نکنه عین تو این فیلما نا مرتبه که نمیزاری بیام بالا 😈
ات: نخیرم من خیلیم تميزو مرتبم
جیمین : پس بزار ببینم
ات: سرمو خوردی فقط 5 مین!
جیمین : کلافت کردم؟ اِ باشه باید میزاشتمت همونجا یه غربیه به زرو سوارت می کرد بعد معلوم نبود باهات چیکار می کرد
ات: الانم همون موقعیته فرقی نکرده
سوک: حوصلم سر رفته دخترا هم مهمونی بودن هوف ات قول داده بود زود بیاد پس فک نکنم حالا حالا بیاد این طور که معلومه منم از موقعیت استفاده می کنم و میرم بیرون یه دور میزنم او لامبورگینی مشکییییییییییییی عرررررر اون مال کیه یعنی اگه تو دزدین ماهر بودم میدزدیمش صب کن ببینم اون ات نیس پیاده شد؟؟؟..... به به خواهر عزیزم میبینم که بالا بالا ها سیر می کنی
ات: نیشگونی ازش گرفتم بهش گفتم..... آدم با خواهر بزرگ ترش این طوری حرف میزنه احمق
سوک: آییییییی درد گرفتتتتتت آقا لطفا بیا منو نجات بده خواهرمم ببر همونجایی که بود نخواستیم.... شت صب کن اون که جزئه... اوفففف باز ریدم
جیمین : خداروشکر که تاحالا منو نزده خیخیخیخخخخ دسته به مرد داره ماشاالله
ات: مگه نمی خواستی بیای بالا!؟
جیمین: اِ چرا بریم بریم
سوک:کجا کجا
ات:ایش برو کنار مهمونه وایسا بیینم کجا داشتی میرفتی این وقت شب ها؟؟؟؟
سوک: بفهمم کی تو رو به حرف آورده خودم شقه شقش می کنم..... نونا خب حوصلم سر رفته بودددد
ات: آخی کوچولوی 20 ساله حوصلت سر رفته بود نره خر؟ بیا برات همبازی آوردم
سوک: این؟ خب فکرامو می کنم شاید باهاش پلی استیشن بازی کردم
ات:مزه نریز بریم بالا
جیمین : خواهر برادری این مدلی؟ شت😂
جیمین :کدومش اتاقته
ات: اصلا حق نداری بری
جیمین : پس باید برم
سوک : رو من دست بلند می کنی؟.. خب جیمین شی اون اتاقشه بیا از این به بعد باهم صمیمی شیم چطوره؟
جیمین : عالیه خیخخخخخخ
ات: به موقعش حساب تورم میرسم..... تا من باشم دیگه عکسای این جنابو به دیوارم نزنم ایش
جیمین : به به تمشم که بنفشه صب کن ببینم عکسای منو به دیوارت زدی
سوک : خب فک کنم قراره دعوا شه من در میرم خدافظظظط
ات: خبببب خب چیزه
جیمین : نکنه 😈
ات: خبببب خببب کارایی که می کردی باعث میشد.....
جیمین : خواستم کار نهایی رو انجام بدم آروم آروم به سمتش میرفتم و اون عقب تر میرفت که داشت واسه خودش دلیل میآورد که دیگه افتاد رو تخت.... باعث میشد که؟!!!
ات: هااااا خبببب اول ازم فاصله بگیر تا بگم
جیمین : نگیرم؟
ات: نمیگم
جیمین : که این طور... اونو با یه حرکت رو تخت خوابوندم و روش خیمه زدم ( منحرف نشین 😹)....
ات:فاصلشو با صورتم به صفر رسونده بود که ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود شت نمی دونم چش شده بود فک کنم کل عالم خبر دار شدن که....
های گایز ممنون از همایت های قشنگ تون😍لایک و کامنت فراموش نشهههه❤️❤️❤️❤️
۴۱.۳k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.