my school love p.t15♡
پارت پانزدهم^-^
ات"
فورا رفتم سمت خونه مشترکمون با دخترا حالم خیلی بد فقط تونستم یه پیام بفرستم برای دخترا که زود بیان تا حالمو بهتر کنن
هواس"
داشتم همینطور با شوگا حرف میزدمو می خندیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد جنی بود
هواسا: یه لحظه الان میام
شوگا:باشه
هواسا:الو اونی چطوری
جنی:هواسا ات توی گروه پیام فرستاده نوشته حالش بده من توی راه خونه ان فورا بیا خونه مشترکمون عجله کن خیلی نگرانشم
هواسا:باشه باشه الان میام
فوری گوشی قطع کردم و رفتم پیش شوگا
هواسا: یونگی من ... من معذرت میخوام باید فورا برگ پیش ات حالش بده واقعا معذرت میخوام
شوگا:چیزی شده میخوای منم بیام
هواسا:نه نه نیاری نیست بهت زنگ میزنم
بعدش فوری رفتم سوار ماشین شدم و بعد به ربع به خونه مشترکمون رسیدم که جنی رو دیدم داره درو باز فوری رفتم پیشش وقتی وارد شدیم کیف و کفشو پالتو ات رو زمین دیدیم و بعد خودشو دیدیم که دم شومینه توی خودش جمع شده از شدت نگرانی و ترس دست و پامون یخ کرده بود
جنی: عشقم چی شده خواهر قشنگم بیا ببینم
ات خودشو مثل بچه ها گریون تو بغل جنی جا کرد و شروع به گریه کردن کرد
ات:اونییی (و ماجرا رو تعریف کرد)
هواسا:اون عوضی کثافت گریه نکن ببین این مروارید های قشنگتو هدر نده عشقم بیا بیا بریم اتاقت بخوابی پاشو
بعد از اینکه مطمعن شدن ات آروم شده آروم از اتاق اومدن بیرون
جنی و هواسا باهم :باید بهت یه چیزی بگم
جنی: هااا
هواسا:توهم
جنی:خب تو اول بگو
هواسا:نه تو بگو
جنی:اصلا باهم بگیم
هواسا:باشه
جنی :یک. دو . سه
جنی و هواسا:من شوگا ،من جیمین رو دیدم
جنی و هواسا:چییییی
جنی: واقعا من امشب توی فشن شو جیمین بودم
هواسا: من توی مهمونی شوگا
جنی:ای بابا باشه حالا که اونا رو به رو شدن ..... خب چطور به همه زنگ بزنیم و بگیم تا اونجایی که من فهمیدم اونا هم از اون عوضی خبر ندارن
هواسا:خوبه زنگ بزن به جیمین
جنی: باشه ...... الو جیمین وقت داری....
ات"
فورا رفتم سمت خونه مشترکمون با دخترا حالم خیلی بد فقط تونستم یه پیام بفرستم برای دخترا که زود بیان تا حالمو بهتر کنن
هواس"
داشتم همینطور با شوگا حرف میزدمو می خندیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد جنی بود
هواسا: یه لحظه الان میام
شوگا:باشه
هواسا:الو اونی چطوری
جنی:هواسا ات توی گروه پیام فرستاده نوشته حالش بده من توی راه خونه ان فورا بیا خونه مشترکمون عجله کن خیلی نگرانشم
هواسا:باشه باشه الان میام
فوری گوشی قطع کردم و رفتم پیش شوگا
هواسا: یونگی من ... من معذرت میخوام باید فورا برگ پیش ات حالش بده واقعا معذرت میخوام
شوگا:چیزی شده میخوای منم بیام
هواسا:نه نه نیاری نیست بهت زنگ میزنم
بعدش فوری رفتم سوار ماشین شدم و بعد به ربع به خونه مشترکمون رسیدم که جنی رو دیدم داره درو باز فوری رفتم پیشش وقتی وارد شدیم کیف و کفشو پالتو ات رو زمین دیدیم و بعد خودشو دیدیم که دم شومینه توی خودش جمع شده از شدت نگرانی و ترس دست و پامون یخ کرده بود
جنی: عشقم چی شده خواهر قشنگم بیا ببینم
ات خودشو مثل بچه ها گریون تو بغل جنی جا کرد و شروع به گریه کردن کرد
ات:اونییی (و ماجرا رو تعریف کرد)
هواسا:اون عوضی کثافت گریه نکن ببین این مروارید های قشنگتو هدر نده عشقم بیا بیا بریم اتاقت بخوابی پاشو
بعد از اینکه مطمعن شدن ات آروم شده آروم از اتاق اومدن بیرون
جنی و هواسا باهم :باید بهت یه چیزی بگم
جنی: هااا
هواسا:توهم
جنی:خب تو اول بگو
هواسا:نه تو بگو
جنی:اصلا باهم بگیم
هواسا:باشه
جنی :یک. دو . سه
جنی و هواسا:من شوگا ،من جیمین رو دیدم
جنی و هواسا:چییییی
جنی: واقعا من امشب توی فشن شو جیمین بودم
هواسا: من توی مهمونی شوگا
جنی:ای بابا باشه حالا که اونا رو به رو شدن ..... خب چطور به همه زنگ بزنیم و بگیم تا اونجایی که من فهمیدم اونا هم از اون عوضی خبر ندارن
هواسا:خوبه زنگ بزن به جیمین
جنی: باشه ...... الو جیمین وقت داری....
۶.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.