کوئن مافیا پارت13
مینهو: هانا چرا نشستی اینجا؟
هانا: منتظر یونا و جوکیونگم رفتن لباساشون روعوض کنن
مینهو: اها
فیلیکس: مینهو توهم میای بار؟
مینهو: بار؟
فیلیکس: ارع ب. ا. ر
مینهو: ارع ارع میام. ساعت چند؟
سوک یون: ساعت8لوکیشن برات میفرستم
مینهو: اوکی
بعد 10دقیقه
داشتیم با بچه ها حرف میزدیم کع یدفعه جوکیونگ بدو بدو داره میاد طرفم
جوکیونگ: هانا. هانا مینسو داره یونا و رو اذیت میکنه بدو بریم
هانا: فاکککک دختره ی هرزه. بعد بدو بدو رفتم سمت رخکن دیدم مینسو با دوستاش یونا رو گرفتن مینسو داره موهاشو میکشه بدجور عصبی شدم اخرین بار بخاطر همین اعصبانیت کله ی یکیو شیکوندم خواستم برم فیلیکس دستمو گرف
فیلیکس: هانا ترو خداااا اروم باش
هانا: سعیمو میکنم ولی قول نمیدم
سویون: هانا راس میگه کاره بدی بکنی اخراجی
هانا: من تو یه سال 8تا مدرسه بخاطر همین مشکلات عوض کردم هرسال یکی دوتا مدرسه عوض کردم مهم نیست
سوک یون: چیییییییی؟ 😳
ژدفعه صدای یونا اومد
یونا: ولم کن تروخدا😭
هانا: مینسوووووو یونا رو ول کن
مینسو برگشت سمت هانا
مینسو: نمیخوام. تورم باید عمون روز اول اینجوری میکردم کت انقد زبون دراز نباشی
هانا: هه به همین خیال باش، یا ولش میکنی یا بلایی سرت میارم که دیگه نتونی هرزه بازی کنی
مینسو: هرزه خودتیییی
بعد یونا رو حل داد محکم خورد زمین بدجور عصبی شدم رفتم جلو یه لگد چرخشی به مینسو زدم بدجور خورد زمین لبش پاره شد بشگفتم
هانا: یه بار دیگه ببینم یکی ازین بچه های دانشگاه رو اذیت میکنی ازت نمیگزرم بعد یونا رو بلند کردم بردم دستشویی دست و صورتشو بشوره همه بچه داشتن باتعجب نگام میکردن(😳)
هانا: چرا گذاشتی اذیتت کنه
یونا: اخه اونا سه نفربودن من تنهایی نمیتونستم(بغض)
هانا: ولش اما اگه یه باردیگه این هرزه حرفی بهت زد یا کاری باهات کرد بهم میگی فهمیدی؟
یونا: اوهوم، زنگ خورد بریم سرکلاس، ازدستشویی اومدیم بیرون رفتیم سمت کلاس دیدم مینسو داشت لبشو چسب میزد
هانا: اخیی کلتو کی اوف کرده
مینسو: فقط خفه شو هرزه
هانا: آیشش چرا لقب خودتو ب من میدی؟
مینسو: تقاص اینکارتو پس میدی
هانا: مشتاقانه منتظرم
بعد یونا رفت سرجاش هانا هم رفت نشست پیش فیلیکس
فیلیکس: هانا خوبی؟ تو بددردسری افتادی
هانا: بدرک ولی خیلی خوب بود یه مدت بود دعوا نکرده بودم
بعد سویون. سوک یون هم اومدن سرمیزما
سویون: وایییی هانا چقد خوب زدیش
سوک یون: دقیقا، فقط منظورت ازینکه تو یه سال 8مدرسه عوض کردم. چیه؟
هانا: ببین من هیچوقت نتونستم تویه مدرسه ثابت بمونم
سویون: یعنی چی؟
هانا: منبخاطر اینکه زیاد تو مدرسه شر درس میکردم نمیتونستم 1سال رو تویه مدرسه باشم
سوک یون: منکه نفهمیدم عینه ادم توضیح بده
هانا: من.. بعد معلم اومد
هانا: بقیشو وقتی رفتیم بار براتون میگم
سویون و سوک یون: اوکی
بعد1ساعت زرزر کردنم معلم کلاس تموم شد وسایلم رو جمع کردم رفتم سوار ماشین شدم تا خونه همش به این فک میکردم ینی الان کوکی کجاس؟ داره چیکارمیکنه؟ قیافش چجوری شده؟ اصلا منو یادش میاد یانه؟ خیلی خیلی دلم براش تنگ شده امروز باید از بابام بپرسم ببینم کجاس؟ رسیدیم خونه
رفتم در زدم اجوما درو باز کرد
اجوما: سلام خوشگلم، رفتم داخل
هانا: سلام اجوما، اجوما خیلی گرسنمه
اجوما: ناهار حاضره بیا بهت غذا بدم بخودی
هانا: مامان بابام کجان؟
احوما: یه ماموریت داشتن رفتن شبم دیر میان
هانا: اها باشه، میرم لباس عوض کنم
اجوما: باشه دخترم
رفتم لباس خونگی پوشیدم رفتم پیشه اجوما ناهار خوردم رفتم اتاقم فردا امتحان تاریخ داشتیم باید درس میخوندم ساعت2بود تا3درس خوندم همرو بلد بودم فقط، درسای جدیدو مرور کردم بعد ساعت موک کردم برا ساعت 7خوابیدم
ویو ساعت 7
با صدای الارمم بیدارشدم
هانا: سگ تو روحت اگع گذاشتی بخوابم بلند شدم رفتم دستشویی دستو صورتمو شستم اومدم بیرون گرسنم بودرفتم پیش اجوماگفتم گرسنمه اونم برام شام اماده کرد خورردم بعد رفتم اتاقم لباسام رو عوض کردم موهام رو باز گذاشتم رفتم بیرون
اسلاید1لباس هانا براخونه
اسلاید2لباس هانا برا بار فقط هانا کیفم باخودش نبرد
هانا: منتظر یونا و جوکیونگم رفتن لباساشون روعوض کنن
مینهو: اها
فیلیکس: مینهو توهم میای بار؟
مینهو: بار؟
فیلیکس: ارع ب. ا. ر
مینهو: ارع ارع میام. ساعت چند؟
سوک یون: ساعت8لوکیشن برات میفرستم
مینهو: اوکی
بعد 10دقیقه
داشتیم با بچه ها حرف میزدیم کع یدفعه جوکیونگ بدو بدو داره میاد طرفم
جوکیونگ: هانا. هانا مینسو داره یونا و رو اذیت میکنه بدو بریم
هانا: فاکککک دختره ی هرزه. بعد بدو بدو رفتم سمت رخکن دیدم مینسو با دوستاش یونا رو گرفتن مینسو داره موهاشو میکشه بدجور عصبی شدم اخرین بار بخاطر همین اعصبانیت کله ی یکیو شیکوندم خواستم برم فیلیکس دستمو گرف
فیلیکس: هانا ترو خداااا اروم باش
هانا: سعیمو میکنم ولی قول نمیدم
سویون: هانا راس میگه کاره بدی بکنی اخراجی
هانا: من تو یه سال 8تا مدرسه بخاطر همین مشکلات عوض کردم هرسال یکی دوتا مدرسه عوض کردم مهم نیست
سوک یون: چیییییییی؟ 😳
ژدفعه صدای یونا اومد
یونا: ولم کن تروخدا😭
هانا: مینسوووووو یونا رو ول کن
مینسو برگشت سمت هانا
مینسو: نمیخوام. تورم باید عمون روز اول اینجوری میکردم کت انقد زبون دراز نباشی
هانا: هه به همین خیال باش، یا ولش میکنی یا بلایی سرت میارم که دیگه نتونی هرزه بازی کنی
مینسو: هرزه خودتیییی
بعد یونا رو حل داد محکم خورد زمین بدجور عصبی شدم رفتم جلو یه لگد چرخشی به مینسو زدم بدجور خورد زمین لبش پاره شد بشگفتم
هانا: یه بار دیگه ببینم یکی ازین بچه های دانشگاه رو اذیت میکنی ازت نمیگزرم بعد یونا رو بلند کردم بردم دستشویی دست و صورتشو بشوره همه بچه داشتن باتعجب نگام میکردن(😳)
هانا: چرا گذاشتی اذیتت کنه
یونا: اخه اونا سه نفربودن من تنهایی نمیتونستم(بغض)
هانا: ولش اما اگه یه باردیگه این هرزه حرفی بهت زد یا کاری باهات کرد بهم میگی فهمیدی؟
یونا: اوهوم، زنگ خورد بریم سرکلاس، ازدستشویی اومدیم بیرون رفتیم سمت کلاس دیدم مینسو داشت لبشو چسب میزد
هانا: اخیی کلتو کی اوف کرده
مینسو: فقط خفه شو هرزه
هانا: آیشش چرا لقب خودتو ب من میدی؟
مینسو: تقاص اینکارتو پس میدی
هانا: مشتاقانه منتظرم
بعد یونا رفت سرجاش هانا هم رفت نشست پیش فیلیکس
فیلیکس: هانا خوبی؟ تو بددردسری افتادی
هانا: بدرک ولی خیلی خوب بود یه مدت بود دعوا نکرده بودم
بعد سویون. سوک یون هم اومدن سرمیزما
سویون: وایییی هانا چقد خوب زدیش
سوک یون: دقیقا، فقط منظورت ازینکه تو یه سال 8مدرسه عوض کردم. چیه؟
هانا: ببین من هیچوقت نتونستم تویه مدرسه ثابت بمونم
سویون: یعنی چی؟
هانا: منبخاطر اینکه زیاد تو مدرسه شر درس میکردم نمیتونستم 1سال رو تویه مدرسه باشم
سوک یون: منکه نفهمیدم عینه ادم توضیح بده
هانا: من.. بعد معلم اومد
هانا: بقیشو وقتی رفتیم بار براتون میگم
سویون و سوک یون: اوکی
بعد1ساعت زرزر کردنم معلم کلاس تموم شد وسایلم رو جمع کردم رفتم سوار ماشین شدم تا خونه همش به این فک میکردم ینی الان کوکی کجاس؟ داره چیکارمیکنه؟ قیافش چجوری شده؟ اصلا منو یادش میاد یانه؟ خیلی خیلی دلم براش تنگ شده امروز باید از بابام بپرسم ببینم کجاس؟ رسیدیم خونه
رفتم در زدم اجوما درو باز کرد
اجوما: سلام خوشگلم، رفتم داخل
هانا: سلام اجوما، اجوما خیلی گرسنمه
اجوما: ناهار حاضره بیا بهت غذا بدم بخودی
هانا: مامان بابام کجان؟
احوما: یه ماموریت داشتن رفتن شبم دیر میان
هانا: اها باشه، میرم لباس عوض کنم
اجوما: باشه دخترم
رفتم لباس خونگی پوشیدم رفتم پیشه اجوما ناهار خوردم رفتم اتاقم فردا امتحان تاریخ داشتیم باید درس میخوندم ساعت2بود تا3درس خوندم همرو بلد بودم فقط، درسای جدیدو مرور کردم بعد ساعت موک کردم برا ساعت 7خوابیدم
ویو ساعت 7
با صدای الارمم بیدارشدم
هانا: سگ تو روحت اگع گذاشتی بخوابم بلند شدم رفتم دستشویی دستو صورتمو شستم اومدم بیرون گرسنم بودرفتم پیش اجوماگفتم گرسنمه اونم برام شام اماده کرد خورردم بعد رفتم اتاقم لباسام رو عوض کردم موهام رو باز گذاشتم رفتم بیرون
اسلاید1لباس هانا براخونه
اسلاید2لباس هانا برا بار فقط هانا کیفم باخودش نبرد
۲۴.۶k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.