از آیينه من...
مرحوم حاج شيخ حسنعلى نخودکی اصفهانى اعلىاللهمقامه گفت: صبح عيدی به ديدن مرحوم سید علی حائری یزدی رفتم. ديدم دو دستى روى زانويش ميزند و گريه ميكند.
گفتم: آقا خدا نكند! چه شده؟ اعتنا نكرد. همينطور گريه ميكرد. مرتبه دوم وسوم كه گفتم، گفت: حسنعلى! دست از دلم بردار. من توى اين فكر افتادم اگر جدّم پيغمبر صلی الله علیه و آله بگويد نصرانيها، يهوديها، بيدينها را تو نصرانى و يهودى و بيدين كردى جواب پيغمبر را چه بدهم؟
من گفتم: آقا! به شما چه ربط دارد؟
گفت: مگر نميدانى اينها اسلام را از آیينه من نگاه ميكنند. من هر چه باشم آنها ميگويند اسلام همين است. من درست نيستم، اسلام را نادرست تلقّى ميكنند، لذا به اسلام بىاعتنا ميشوند، لذا مسلمان نميشوند. ايكاش من حمّالى ميبودم، زارعى ميبودم كه از مجراى من، مردم اسلام را نميخواستند ببينند".
گفتم: آقا خدا نكند! چه شده؟ اعتنا نكرد. همينطور گريه ميكرد. مرتبه دوم وسوم كه گفتم، گفت: حسنعلى! دست از دلم بردار. من توى اين فكر افتادم اگر جدّم پيغمبر صلی الله علیه و آله بگويد نصرانيها، يهوديها، بيدينها را تو نصرانى و يهودى و بيدين كردى جواب پيغمبر را چه بدهم؟
من گفتم: آقا! به شما چه ربط دارد؟
گفت: مگر نميدانى اينها اسلام را از آیينه من نگاه ميكنند. من هر چه باشم آنها ميگويند اسلام همين است. من درست نيستم، اسلام را نادرست تلقّى ميكنند، لذا به اسلام بىاعتنا ميشوند، لذا مسلمان نميشوند. ايكاش من حمّالى ميبودم، زارعى ميبودم كه از مجراى من، مردم اسلام را نميخواستند ببينند".
۳.۳k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.