تک پارتی کوک
توی خیابونا راه میفرتمو به سرنوشتم فکر میکردم.
منو اون عاشقانه همو میپرستیدیم.
اون همیشه با من خوب بود ولی الان چی؟
از خونه بیرونم انداخته بود و بهم گفته بود ازم خسته شده.
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود.
بعد از جدا شدن از پدر و مادرم اون تنها کسی که داشتم بود.
راه میرفتم و به مردم نگاه میکردم که قطره ابی که روی صورتم حس کردم.
یعنی اسمونم مثل من ناراحته؟
شاید اونم میخواد با من همدردی کنه.
زیر بارون اشکام شدت گرفت و به تمام خاطره هام با کوک فکر میکردم.
اون بی نقص ترین فرد زندگیم بود.
بعد از ۲ ساعت گشتن توی خیابونا خسته شدمو روی صندلی نشستم با اینکه سرد بود ولی من دوسش داشتم.
بعد از ده دیقه دیگه قطره های بارونو روی صورتم حس نکردم.
سرمو بالااوردم.
کیو میدیدم؟
همون که بیرونم کرده بود؟
دوباره بغض کردم بودم که شروع به حرف زدن کرد:من واقعا متاسفم چاگی من...من فقط خسته بودم
و چترو گذاشتم رو صندلی و بغلم کرد.
خوشحال بودم که دوباره دارمش و اون دوباره جزوی از دارایی های منه.
منو اون عاشقانه همو میپرستیدیم.
اون همیشه با من خوب بود ولی الان چی؟
از خونه بیرونم انداخته بود و بهم گفته بود ازم خسته شده.
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود.
بعد از جدا شدن از پدر و مادرم اون تنها کسی که داشتم بود.
راه میرفتم و به مردم نگاه میکردم که قطره ابی که روی صورتم حس کردم.
یعنی اسمونم مثل من ناراحته؟
شاید اونم میخواد با من همدردی کنه.
زیر بارون اشکام شدت گرفت و به تمام خاطره هام با کوک فکر میکردم.
اون بی نقص ترین فرد زندگیم بود.
بعد از ۲ ساعت گشتن توی خیابونا خسته شدمو روی صندلی نشستم با اینکه سرد بود ولی من دوسش داشتم.
بعد از ده دیقه دیگه قطره های بارونو روی صورتم حس نکردم.
سرمو بالااوردم.
کیو میدیدم؟
همون که بیرونم کرده بود؟
دوباره بغض کردم بودم که شروع به حرف زدن کرد:من واقعا متاسفم چاگی من...من فقط خسته بودم
و چترو گذاشتم رو صندلی و بغلم کرد.
خوشحال بودم که دوباره دارمش و اون دوباره جزوی از دارایی های منه.
۱۲.۶k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.