اوج پروانه: پارت پنج
٠از زبان شینوبو.
.
وقتی با ارروکوداکی سان رفتم بیرون ازم
پرسید: شینوبو با این اتفاقاتی که برات افتاد میتونم بپرسم الان چه حسی داری؟
یکم گیج شدم ولی بعد به خودم اومدمو
جواب دادم: نمیتونم حسیو که دارم بیان کنم نه ناراحت نه خوشحال
اوروکوداکی سان کمی صبر کرد و
گفت: که اینطور حالا ی سوال دیگه میخوای از خواهرات محافظت کنی؟
تا این حرفو شنیدم سریع جواب
دادم: آ. آره میخوامم هرر کااارییی کهه باشهه برایی محافظت ازشوونن میکنممم (با داد)
چون اوروکوداکی سان ماسک زده بود نمیتونستم چهرشو ببینم ولی بوی رضایت بخشیو ازش حس میکردم
اوروکوداکی سان جواب
داد: خوبه، پس باید تمرین کنی
اولش کمی شوکه شدم ولی بعدش ترسیدم و حس میکردم دارم میلرزم
ک. کلمه ت. تم. تمرین
منو یهد گذشتم که چقدر کتک خوردمو اعضاب کشیدم انداخت
ولی بعد سعی کردم آروم شم و قولیو که به کانائو دادمو به یاد اوردم
((کانائو قول میدم نزارم هیچ وقت آسیب ببینی))
بعدبه اوروکوداکی سان
گفتم: قبوله، هرکاری بگید میکنم(با داد)
. از زبان راوی.
.
بعد از اینکه شینوبو قبول کرد اوروکوداکی به شینوبو
گفت:(دستشو گذاشت روسر شینوبو) دیگه باهات کاری ندارم میتونی بری داخل
(ذهن اوروکوداکی: عجیبه من قبلا شاگرد داشتم ولی این دختر واقعا یه چیز دیگست با این حال که جسش به۹، ۱٠ ساله ها میخوره اراده قوی داره)
. از زبان کانائه.
.
داشتم حرفاشونو گوش میدادم چون دیوار خیلی ضخیم نبود صدا از بیرون وارد میشد وقتی شینوبو اومد
سریع کانائو رو دادم بغلش و رفتم پیش اروکوداکی سان و تا تونستم بردمش دور از خونه تا شینوبو صدامونو نشنوه و
گفتم: لطفا خواهش میکنم بذارین منم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب دوستان امیدوارم راضی باشید نظراتتون رو تو کامنتا بهم بگید🌌
از کوتاه بودن داستانم معذرت میخوام🦋
پارت شیش و امشب میذارم 💜
فعلا سایونارا
.
وقتی با ارروکوداکی سان رفتم بیرون ازم
پرسید: شینوبو با این اتفاقاتی که برات افتاد میتونم بپرسم الان چه حسی داری؟
یکم گیج شدم ولی بعد به خودم اومدمو
جواب دادم: نمیتونم حسیو که دارم بیان کنم نه ناراحت نه خوشحال
اوروکوداکی سان کمی صبر کرد و
گفت: که اینطور حالا ی سوال دیگه میخوای از خواهرات محافظت کنی؟
تا این حرفو شنیدم سریع جواب
دادم: آ. آره میخوامم هرر کااارییی کهه باشهه برایی محافظت ازشوونن میکنممم (با داد)
چون اوروکوداکی سان ماسک زده بود نمیتونستم چهرشو ببینم ولی بوی رضایت بخشیو ازش حس میکردم
اوروکوداکی سان جواب
داد: خوبه، پس باید تمرین کنی
اولش کمی شوکه شدم ولی بعدش ترسیدم و حس میکردم دارم میلرزم
ک. کلمه ت. تم. تمرین
منو یهد گذشتم که چقدر کتک خوردمو اعضاب کشیدم انداخت
ولی بعد سعی کردم آروم شم و قولیو که به کانائو دادمو به یاد اوردم
((کانائو قول میدم نزارم هیچ وقت آسیب ببینی))
بعدبه اوروکوداکی سان
گفتم: قبوله، هرکاری بگید میکنم(با داد)
. از زبان راوی.
.
بعد از اینکه شینوبو قبول کرد اوروکوداکی به شینوبو
گفت:(دستشو گذاشت روسر شینوبو) دیگه باهات کاری ندارم میتونی بری داخل
(ذهن اوروکوداکی: عجیبه من قبلا شاگرد داشتم ولی این دختر واقعا یه چیز دیگست با این حال که جسش به۹، ۱٠ ساله ها میخوره اراده قوی داره)
. از زبان کانائه.
.
داشتم حرفاشونو گوش میدادم چون دیوار خیلی ضخیم نبود صدا از بیرون وارد میشد وقتی شینوبو اومد
سریع کانائو رو دادم بغلش و رفتم پیش اروکوداکی سان و تا تونستم بردمش دور از خونه تا شینوبو صدامونو نشنوه و
گفتم: لطفا خواهش میکنم بذارین منم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب دوستان امیدوارم راضی باشید نظراتتون رو تو کامنتا بهم بگید🌌
از کوتاه بودن داستانم معذرت میخوام🦋
پارت شیش و امشب میذارم 💜
فعلا سایونارا
۴.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.