پارت ۲
بعد از حدود ۳ ساعت دست از سر بدن بی جونم برداشت برداشت بلا فاصله مامان زنگ زد
فیلیکس: سلام
مامان : سلام قشنگم دیروقت کی میای
فیلیکس: توراه هم یه نیم ساعت دیگه خونم
مامان : باشه پسرم چرا نفس نفس میزنی
فیلیکس: دویدم به اتو بوس نرسیدم پیاده میام
مامان : باشه قشنگم عجله نکن مواظب خودت باش
فیلیکس : چشم خداحافظ
مامان: بای بای عسلم
گوشی قطع کردم
هیونجین: دروغ گوی خوبی هستی
پاهامو تو دلم جمع کردم
فیلیکس: من تاحالا به مامانم دروغ نگفته بودم
هیونجین: باشه ببخشید
لباسام پوشیدم بادرد شدیدی از در خارج شدم با اینکه لای پاهام به شدت درد داشت ولی کل راه دویدم حدود ۴۵ دقیقه بعد خونه بودم
فیلیکس: سلام مامی
مامان: سلام قشنگم خوبی خوش گذشت
فیلیکس: آره خیلی مامان بزرگ چیزیش شده بود
مامان : نه حالش خوب بود گشنت نیست
فیلیکس: چرا هم گشنمه هم خوابم میاد
مامان : الان برات غذا میارم بعدش برو بخواب باید برم خونه خالت امشب دیگه باید تکلیف مو باهاش روشن کنم
فیلیکس: پس چرا بهت میگم چیزی شده میگی نه
مامان اومد جلو پیشونیمو بوسید تن ماهی گذاشت جلوم
مامان: پسرم الکی ذهنتو درگیر نکن خودمون حلش میکنیم باشه
فیلیکس: یه بار بهت گفتم من بچه نیستم
مامان : اسم دوستت چیه
فیلیکس: بهس عوض نکن
مامان : فیلیکس من فکر نمیکنم تو بچه ای چون تو بچه ای . تو بچه منی تا ابدم فیلیکس کوچولوی من می مونی
بغلم کرد موهامو زد کنار
مامان: حالا اسم دوستت چیه
فیلیکس: هیونجین
مامان: وای چه اسم با کلاسی
خداحافظ کردیم مامان رفت تن ماهی خوردم رفتم تو رختخواب خوابم برد .....************************************************************************************
ساعت حدود ۱۲ ظهر بود که از خواب بیدار شدم
فیلیکس: مامان مامان
کسی جواب نداد سمت آشپز خونه رفتم چشمم افتاد به برگه روی یخچال
.
سلام پسرم مامانبزرگ حالش بد شده باید ببرمش دکتر شب میام خونه مواظب خودت باش ♡
خوب میدونستم این قلبه نشونه چیه نشونه اینکه میخواست خرم کنه تا عتراض نکنم هعی ازدست این مامان
فیلیکس: سلام
مامان : سلام قشنگم دیروقت کی میای
فیلیکس: توراه هم یه نیم ساعت دیگه خونم
مامان : باشه پسرم چرا نفس نفس میزنی
فیلیکس: دویدم به اتو بوس نرسیدم پیاده میام
مامان : باشه قشنگم عجله نکن مواظب خودت باش
فیلیکس : چشم خداحافظ
مامان: بای بای عسلم
گوشی قطع کردم
هیونجین: دروغ گوی خوبی هستی
پاهامو تو دلم جمع کردم
فیلیکس: من تاحالا به مامانم دروغ نگفته بودم
هیونجین: باشه ببخشید
لباسام پوشیدم بادرد شدیدی از در خارج شدم با اینکه لای پاهام به شدت درد داشت ولی کل راه دویدم حدود ۴۵ دقیقه بعد خونه بودم
فیلیکس: سلام مامی
مامان: سلام قشنگم خوبی خوش گذشت
فیلیکس: آره خیلی مامان بزرگ چیزیش شده بود
مامان : نه حالش خوب بود گشنت نیست
فیلیکس: چرا هم گشنمه هم خوابم میاد
مامان : الان برات غذا میارم بعدش برو بخواب باید برم خونه خالت امشب دیگه باید تکلیف مو باهاش روشن کنم
فیلیکس: پس چرا بهت میگم چیزی شده میگی نه
مامان اومد جلو پیشونیمو بوسید تن ماهی گذاشت جلوم
مامان: پسرم الکی ذهنتو درگیر نکن خودمون حلش میکنیم باشه
فیلیکس: یه بار بهت گفتم من بچه نیستم
مامان : اسم دوستت چیه
فیلیکس: بهس عوض نکن
مامان : فیلیکس من فکر نمیکنم تو بچه ای چون تو بچه ای . تو بچه منی تا ابدم فیلیکس کوچولوی من می مونی
بغلم کرد موهامو زد کنار
مامان: حالا اسم دوستت چیه
فیلیکس: هیونجین
مامان: وای چه اسم با کلاسی
خداحافظ کردیم مامان رفت تن ماهی خوردم رفتم تو رختخواب خوابم برد .....************************************************************************************
ساعت حدود ۱۲ ظهر بود که از خواب بیدار شدم
فیلیکس: مامان مامان
کسی جواب نداد سمت آشپز خونه رفتم چشمم افتاد به برگه روی یخچال
.
سلام پسرم مامانبزرگ حالش بد شده باید ببرمش دکتر شب میام خونه مواظب خودت باش ♡
خوب میدونستم این قلبه نشونه چیه نشونه اینکه میخواست خرم کنه تا عتراض نکنم هعی ازدست این مامان
۹.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.