پارت ۲
پارت ۲
ویو ته
رسیدم دانشگاه و رفتم تو ، یه جا پیدا کردم و نشستم و همینجور به بقیه نگا میکردم . یهو حس کردم یکی کنارم نشسته ...
برگشتم دیدم یه پسر کیوت ، هات و پیشولی کنارمه
نگاش کردم که به حرف اومد (ته:+ شوگا:-)
- آه سلام
+چی؟؟؟ آه چیه بی تر ادب ( بچه ها با خودش گفت ) سکوتم رو که دید ادامه داد
- من مین یونگی ملقب به شوگام . اسم تو چیه ؟
+ اسم من هم تهیونگه و ۱۹ سالمه
- منم ۲۱ سالمه
+ خوشبختم
:) -
ویو کوک
پاشدم و دست از ناله برداشتم و به ساعت نگا کردم
چییییی؟؟ کی شد ۶:۳۰ و من نفهمیدم
وایییی دیرم شدددددددد
سریع پریدم تو دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم ، اومدم و یکی از لقمه هایی که آجوما درست کرده بود رو کردم تو حلقم( پسرم آرام باش 😂) و از خونه زدم بیرون و بعد پنج دقیقه رسیدم مدرسه . هوفففف باز خوبه دیر نشد
میخواستم برم سمت در ورودی مدرسه که دست یکی رو ، رو شونه ام حس کردم . برگشتم ببینم کیه که یه پسر کوچولو بامزه اومد جلوم و نگام میکرد
شروع کرد به حرف زدن ( کوک:× ، موچی:÷)
÷سلام اسم من جیمینه(مهربون و کیوت)
× (یه لحظه از میزان صمیمیتش شک شدم اما در جوابش گفتم) سلام اسم منم جونگ کوکه ، میتونی کوک یا کوکی صدام کنی ، خوشبختم ؛ دستش رو دراز کرد که باهاش دست دادم و راه رو باهم ادامه دادیم...
÷ راستی نگفتی چند سالته ؟
× حیح خب من ۱۹ سالمه و تو؟
÷ منم ۲۰ سالمه
:] ×
داشتیم حرف میزدیم که زنگ رو زدن و رفتیم سر کلاس ها ، چون جیمین کلاسش جدا بود رفت و من هم تنها رفتم سر کلاس ...
ویو ته
داشتم با شوگا صحبت میکردم ، پسر باحالی بود ، یهو زنگ رو زدن که با هم رفتیم تو اما چون کلاس هامون جدا بود رفت و من تنها رفتم سر کلاسم . وارد کلاس که شدم همه نگام میکردن
چه عجیب رفتار میکنن ، انگار تا حالا آدم ندیدن ، ایشششش
خب اینم یه پارت کم فیک
ببخشید اگر کم بود یا اشتباه تایپی و... داشتم ❤️✨
ویو ته
رسیدم دانشگاه و رفتم تو ، یه جا پیدا کردم و نشستم و همینجور به بقیه نگا میکردم . یهو حس کردم یکی کنارم نشسته ...
برگشتم دیدم یه پسر کیوت ، هات و پیشولی کنارمه
نگاش کردم که به حرف اومد (ته:+ شوگا:-)
- آه سلام
+چی؟؟؟ آه چیه بی تر ادب ( بچه ها با خودش گفت ) سکوتم رو که دید ادامه داد
- من مین یونگی ملقب به شوگام . اسم تو چیه ؟
+ اسم من هم تهیونگه و ۱۹ سالمه
- منم ۲۱ سالمه
+ خوشبختم
:) -
ویو کوک
پاشدم و دست از ناله برداشتم و به ساعت نگا کردم
چییییی؟؟ کی شد ۶:۳۰ و من نفهمیدم
وایییی دیرم شدددددددد
سریع پریدم تو دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم ، اومدم و یکی از لقمه هایی که آجوما درست کرده بود رو کردم تو حلقم( پسرم آرام باش 😂) و از خونه زدم بیرون و بعد پنج دقیقه رسیدم مدرسه . هوفففف باز خوبه دیر نشد
میخواستم برم سمت در ورودی مدرسه که دست یکی رو ، رو شونه ام حس کردم . برگشتم ببینم کیه که یه پسر کوچولو بامزه اومد جلوم و نگام میکرد
شروع کرد به حرف زدن ( کوک:× ، موچی:÷)
÷سلام اسم من جیمینه(مهربون و کیوت)
× (یه لحظه از میزان صمیمیتش شک شدم اما در جوابش گفتم) سلام اسم منم جونگ کوکه ، میتونی کوک یا کوکی صدام کنی ، خوشبختم ؛ دستش رو دراز کرد که باهاش دست دادم و راه رو باهم ادامه دادیم...
÷ راستی نگفتی چند سالته ؟
× حیح خب من ۱۹ سالمه و تو؟
÷ منم ۲۰ سالمه
:] ×
داشتیم حرف میزدیم که زنگ رو زدن و رفتیم سر کلاس ها ، چون جیمین کلاسش جدا بود رفت و من هم تنها رفتم سر کلاس ...
ویو ته
داشتم با شوگا صحبت میکردم ، پسر باحالی بود ، یهو زنگ رو زدن که با هم رفتیم تو اما چون کلاس هامون جدا بود رفت و من تنها رفتم سر کلاسم . وارد کلاس که شدم همه نگام میکردن
چه عجیب رفتار میکنن ، انگار تا حالا آدم ندیدن ، ایشششش
خب اینم یه پارت کم فیک
ببخشید اگر کم بود یا اشتباه تایپی و... داشتم ❤️✨
۱.۷k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.