تاوان شباهتم £........p7
ا،ت: مگه قصاص نمیخواستی (آروم )
دستامو گرفتم بالا گفتم
ا،ت: بیا هرچقدر میخوای بزن
بیا اصلا منو بکش
بیا .بیا بهم (بغض)
پیرهن سفیدی که تن ام و بود در آوردم انداختم زمین و زیر پاهام پیله اش کردم (تهیونگ هنوز پشتشه)نیم تنه ام و هنوز داشتم
ا،ت : بیا .. بیا ازم استفاده که(بغض)
شما مرد های بی غیرت ...(بغض)
اصلا هر کاری میخوای بیا بکن ... بیا هرچی از تن ام و میخوای و بگیر ولی بعدش(بغض)بزار من برم بعدش گورتو از زندگیم گم کن (بغض)
مرد پست فطرتی که تا الان کاری نکرده بود فقط تماشا چی بود ... حالا صدای باز شدن دکمه های لباسش و میشینیدم..... دیگه نتونستم لحظه های فاکی رو تحمل کنم و گذاشتم اشکام روونه بشن ... دکمه های پیرهنش سوکت اتاق و میشکست ... صدای بهم خوردن پارچه ای شنیدم ... نفس ام و تو سینه حبس کرده بودم و اشکام همینجوری روی گونه هامو می پوشوند و میریخت روی زمین سرد .... کم کم صدای قدم هاشو سمت خودم حس میکردم .....تموم شد ا،ت ... لحظه های عاشقانه که واسه خودت ساخته بودی با علی ( دوس پسرش تو ایران) سناریو هایی که باهاش ساخته بودی .... دوشیزه ای که قرار بود عروس بشه.....همشون دارن تو آتیش میسوزن خاکستر میشن...... درست پشت سر ام وایساده بود سایه شو رو زمین دیدم ... چشمام بستم تا این صحنه های دردناک و نبینم ...
به جای لمس دستاش روی شونه هام .... لمس پارچه ای حس کردم ... عطر تندی روی پارچه بود ... چشمامو محکم تر از قبل بستم .... قلبم ریتم آتشین داشت ... قدم هاشو شنیدیم که دور ام زد و روبه روم وایساد .... دستامو تو آغوش ام فشردم پارچه ای که روم بود داشت حصار ام میکرد .... دکمه ها دونه به دونه بسته میشدن چشمامو آروم باز کردم ... مرد سنگی با بالا تنه ی ورزیده و لخت روبه روم وایساده بود داشت پیرهن خودش و تنم میکرد؟ با چشمای اشکی بهش زل زدم ..... داشت چیکار میکرد؟ به دستاش نگاه کردم که آخرین دکمه رو بست ... آخرینشو بست با چشمای پر از سوال به چشمای بی احساسش خیره شدم .... این دفعه اونم بهم زل زده بود ...چشماش بادمیِ درشتی بود ... به قول مامان چینی بود ....چشمامو از چشای گیراش گرفتم و به بدن ورزیده اش خیره شدم خیلی هات بود ترقوه های عمیقش بازو های ورزیده اش
سینه های ورزشی و سیکس پک هاش همش قابل دید ام بود و همشون خبر از تمرین های سخت و رژیم های سالم میداد ... سرمو دوباره گرفتم بالا ولی اون هنوز بهم خیره بود .....
♥︎ امیداوم خوشتون بیاد .....کامنت کامنت کامنتتتتتتتتت
دستامو گرفتم بالا گفتم
ا،ت: بیا هرچقدر میخوای بزن
بیا اصلا منو بکش
بیا .بیا بهم (بغض)
پیرهن سفیدی که تن ام و بود در آوردم انداختم زمین و زیر پاهام پیله اش کردم (تهیونگ هنوز پشتشه)نیم تنه ام و هنوز داشتم
ا،ت : بیا .. بیا ازم استفاده که(بغض)
شما مرد های بی غیرت ...(بغض)
اصلا هر کاری میخوای بیا بکن ... بیا هرچی از تن ام و میخوای و بگیر ولی بعدش(بغض)بزار من برم بعدش گورتو از زندگیم گم کن (بغض)
مرد پست فطرتی که تا الان کاری نکرده بود فقط تماشا چی بود ... حالا صدای باز شدن دکمه های لباسش و میشینیدم..... دیگه نتونستم لحظه های فاکی رو تحمل کنم و گذاشتم اشکام روونه بشن ... دکمه های پیرهنش سوکت اتاق و میشکست ... صدای بهم خوردن پارچه ای شنیدم ... نفس ام و تو سینه حبس کرده بودم و اشکام همینجوری روی گونه هامو می پوشوند و میریخت روی زمین سرد .... کم کم صدای قدم هاشو سمت خودم حس میکردم .....تموم شد ا،ت ... لحظه های عاشقانه که واسه خودت ساخته بودی با علی ( دوس پسرش تو ایران) سناریو هایی که باهاش ساخته بودی .... دوشیزه ای که قرار بود عروس بشه.....همشون دارن تو آتیش میسوزن خاکستر میشن...... درست پشت سر ام وایساده بود سایه شو رو زمین دیدم ... چشمام بستم تا این صحنه های دردناک و نبینم ...
به جای لمس دستاش روی شونه هام .... لمس پارچه ای حس کردم ... عطر تندی روی پارچه بود ... چشمامو محکم تر از قبل بستم .... قلبم ریتم آتشین داشت ... قدم هاشو شنیدیم که دور ام زد و روبه روم وایساد .... دستامو تو آغوش ام فشردم پارچه ای که روم بود داشت حصار ام میکرد .... دکمه ها دونه به دونه بسته میشدن چشمامو آروم باز کردم ... مرد سنگی با بالا تنه ی ورزیده و لخت روبه روم وایساده بود داشت پیرهن خودش و تنم میکرد؟ با چشمای اشکی بهش زل زدم ..... داشت چیکار میکرد؟ به دستاش نگاه کردم که آخرین دکمه رو بست ... آخرینشو بست با چشمای پر از سوال به چشمای بی احساسش خیره شدم .... این دفعه اونم بهم زل زده بود ...چشماش بادمیِ درشتی بود ... به قول مامان چینی بود ....چشمامو از چشای گیراش گرفتم و به بدن ورزیده اش خیره شدم خیلی هات بود ترقوه های عمیقش بازو های ورزیده اش
سینه های ورزشی و سیکس پک هاش همش قابل دید ام بود و همشون خبر از تمرین های سخت و رژیم های سالم میداد ... سرمو دوباره گرفتم بالا ولی اون هنوز بهم خیره بود .....
♥︎ امیداوم خوشتون بیاد .....کامنت کامنت کامنتتتتتتتتت
۸.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.