مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟖
بعد از ۴۰ مین رسیدیم ماشین رو پارک کردیم رفتیم داخل شرکت (خب اومدم یه نکته بگم و سریع برم رئیس باند پروانه ی سیاه یه زنه که اسمش یوران هست این زنه میشه اکس بابای ات که الان یه شوهر داره که بهش میگن شوهر یوران اسم پسرشون هم وون هو هست)
منشی اینجا راهنمایی مون کرد طرف اتاق خانم یوران بعد وارد اتاقش شدیم(علامت یوران٪)
٪او سلام خانم کیم خوش اومدین
_سلام خانم یوران خیلی ممنون
٪خیلی خب چه جوری میتونم کمکتون کنم؟
_خب راستش من از طرف پدرم برای بستن قرار داد اومدم
٪اوو بله برای شراکت دیگه؟
_بله
٪خیلی خب شما دقیقا این جا تشریف داشته باشین من برم
سریع بر می گردم
_باشه حتما(لبخند)
یوران رفت بیرون
+ات الان بهترین موقعیت هست برو اطلاعات بر دار من کای حواسمون هست
_خیلی خب رفتم
از اتاقش اومدم بیرون رفتم سمت اتاق اطلاعات خداشکر درش باز بود رفتم توش لپ تاب اصلی رو پیدا کردم روشن کردمش فلش رو زدم هرچی اطلاعات دستم می یومد می ریختم توس آخرش بود تمام شد فلش کشیدم لپ تاب خاموش کردم اوفف خیلی استرس داره از اتاق اومدم بیرون که یوران جلوم ظاهر شد
٪میشه بدونم بیرون از اتاق چیکار می کردی؟
_فقط اومدم برم دسشویی
٪که اینطور(چشم قره)
٪خیلی خب قرار داد آمادس بیا بریم امضاش کنیم
_اوکی
با یوران رفتم توی اتاقش که دیدم پسرا دارن با استرس نگاه می کنن به چشمک زدم بهشون که اوکیه شد که خیالشون راحت باش نشستیم و شرایط شون رو خوندم و تعجب کردم و گفتم
_ولی ما با این شرایط کنار نمیام یعنی چی که ۵۹ درصد سهام شرکت ما رو می خواید؟
٪شرایط ما اینه اینکه شما نمی خواید به ما ربطی نداره
_خیله خب پس این قرار داد کلا تعطیله
٪خیله خب برید بیرون
بعد با چشم قره بهش رفتم بیرون نشستیم تو ماشین که کوک گفت
+چیشد تونستی؟
_آره تموم شد
@اوففف خداروشکر حالا با خیال راحت می تونیم بریم
_آره
کوک ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم تو راه بودیم که یه پیام از طرف آپا اومد بازش کردم
ویو چت و ات و باباش
#تونستین؟
_آره تمومه
#خیلی خب یه کار دیگه هم هست اینو انجام بدین می تونین بر گردین
_چیه؟
#خانواده یوران یه مراسم بال ماسکه داره که باید توش شرکت کنید که بتونین لب تاب پسرش یوران رو برداری دیگه تمومه و باندشون دست ماست
_باشه کیه مراسم؟
#فردا شب
_چیییییی؟ تازه این تموم شده
#مراسم که تموم شد فوران باید با جت شخصی برگردین
مراقبت باش و وسایلاتو جمع کن
_باشه فعلا
#فعلا
پایان چت ویو
سرم رو که از گوشی در آوردم دیدم پسرا سرشون تو گوشیه منه
_یااااا چقدر فوضولین
+که این طور
@جالبه
_باید بریم لباس بال ماسکه بخریم
+آره
@پس برو به سمت یه مروز خرید
+اوک
بعد رفتیم مرکز خرید.......
یاه یاه خماریییی🌚🦋
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟖
بعد از ۴۰ مین رسیدیم ماشین رو پارک کردیم رفتیم داخل شرکت (خب اومدم یه نکته بگم و سریع برم رئیس باند پروانه ی سیاه یه زنه که اسمش یوران هست این زنه میشه اکس بابای ات که الان یه شوهر داره که بهش میگن شوهر یوران اسم پسرشون هم وون هو هست)
منشی اینجا راهنمایی مون کرد طرف اتاق خانم یوران بعد وارد اتاقش شدیم(علامت یوران٪)
٪او سلام خانم کیم خوش اومدین
_سلام خانم یوران خیلی ممنون
٪خیلی خب چه جوری میتونم کمکتون کنم؟
_خب راستش من از طرف پدرم برای بستن قرار داد اومدم
٪اوو بله برای شراکت دیگه؟
_بله
٪خیلی خب شما دقیقا این جا تشریف داشته باشین من برم
سریع بر می گردم
_باشه حتما(لبخند)
یوران رفت بیرون
+ات الان بهترین موقعیت هست برو اطلاعات بر دار من کای حواسمون هست
_خیلی خب رفتم
از اتاقش اومدم بیرون رفتم سمت اتاق اطلاعات خداشکر درش باز بود رفتم توش لپ تاب اصلی رو پیدا کردم روشن کردمش فلش رو زدم هرچی اطلاعات دستم می یومد می ریختم توس آخرش بود تمام شد فلش کشیدم لپ تاب خاموش کردم اوفف خیلی استرس داره از اتاق اومدم بیرون که یوران جلوم ظاهر شد
٪میشه بدونم بیرون از اتاق چیکار می کردی؟
_فقط اومدم برم دسشویی
٪که اینطور(چشم قره)
٪خیلی خب قرار داد آمادس بیا بریم امضاش کنیم
_اوکی
با یوران رفتم توی اتاقش که دیدم پسرا دارن با استرس نگاه می کنن به چشمک زدم بهشون که اوکیه شد که خیالشون راحت باش نشستیم و شرایط شون رو خوندم و تعجب کردم و گفتم
_ولی ما با این شرایط کنار نمیام یعنی چی که ۵۹ درصد سهام شرکت ما رو می خواید؟
٪شرایط ما اینه اینکه شما نمی خواید به ما ربطی نداره
_خیله خب پس این قرار داد کلا تعطیله
٪خیله خب برید بیرون
بعد با چشم قره بهش رفتم بیرون نشستیم تو ماشین که کوک گفت
+چیشد تونستی؟
_آره تموم شد
@اوففف خداروشکر حالا با خیال راحت می تونیم بریم
_آره
کوک ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم تو راه بودیم که یه پیام از طرف آپا اومد بازش کردم
ویو چت و ات و باباش
#تونستین؟
_آره تمومه
#خیلی خب یه کار دیگه هم هست اینو انجام بدین می تونین بر گردین
_چیه؟
#خانواده یوران یه مراسم بال ماسکه داره که باید توش شرکت کنید که بتونین لب تاب پسرش یوران رو برداری دیگه تمومه و باندشون دست ماست
_باشه کیه مراسم؟
#فردا شب
_چیییییی؟ تازه این تموم شده
#مراسم که تموم شد فوران باید با جت شخصی برگردین
مراقبت باش و وسایلاتو جمع کن
_باشه فعلا
#فعلا
پایان چت ویو
سرم رو که از گوشی در آوردم دیدم پسرا سرشون تو گوشیه منه
_یااااا چقدر فوضولین
+که این طور
@جالبه
_باید بریم لباس بال ماسکه بخریم
+آره
@پس برو به سمت یه مروز خرید
+اوک
بعد رفتیم مرکز خرید.......
یاه یاه خماریییی🌚🦋
۸.۳k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.