وقتی دوست صمیمیت بود ولی...
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
÷من... دوست دارم
این جمله از دیشب تا حالا مدام توی ذهنت تکرار میشد. چطور ممکن بود؟ یعنی در تمام در این ماه هایی که باهم دوست بودین اون تورو فراتر از یه دوست میدید؟ باورش برات سخت بود ولی انگار که همینطور بود. آهی کشیدی و از روی مبل راحتی بلند شدی و با همون شلوارک و تیشرت لانگت از خونه بیرون زدی.
به جلوی خونش رسیدی، از دیشب که توی پارتیش و توی اون حالت مستی اون حرفارو بهت زده بود کلی سوال داشتی که باید ازش میپرسیدی؛ باید میفهمیدی که چخبره. زنگ در رو زدی و طولی نکشید که در باز شد....
÷ ات...
× میشه بیام تو؟
بدون زدن حرفی از جلوی در کنار رفت و تو وارد خونش شدی. دستی به موهاش کشید و نفسشو بیرون داد.
÷ در مورد دیشب...
× فقط بهم بگو که راست بودن یا نه.
نگاهتونو برای لحظه ای به همدیگه دادین. متعجب نگاهت میکرد، انگار انتظار نداشت انقدر سریع بری سر اصل مطلب.
× جونگین جوابمو بده. اون حرفا راست بودن یا فقط*مکثی کردی* یه مشت حرف مزخرف بودن که به خاطر مستیت زدی؟
سرشو پایین انداخت، نمیتونست توی چشمات نگاه کنه.
÷ من متاسفم ات.
سوالی نگاهش کردی.
÷ نمیخواستم به دوستیمون آسیب بزنم اما*بغض کرد* دست خودم نیست، نمیتونم به تو به عنوان یه دوست نگاه کنم*نگاهشو بهت داد* چون تو برام خیلی فراتر از یه دوستی ات.
هیچ حرفی برای گفتن نداشتی،فقط مات و مبهوت نگاهش میکردی.
÷ هر وقت کنارمی نفس کشیدن برام سخت نیشه ات...میفهمی چی میگم؟*اشکاش کم کم جاری شدن* تو اسم اینو دوستی میزاری؟ اینکه با هر بار دیدنت قلبم تند بزنه و دستام بلرزن اسمش دوستیه؟
× جونگین...
÷ این اسمش عشقه میفهمیییی؟
صداشو برای لحظه ای بالا برد و اشکاش همونطور پایین ریختن. بعد از چند ثانیه اشک ریختن دوباره سرشو پایین انداخت و صداشو پایین آورد.
÷ منِ لعنتی عاشقت شدم ات... ولی نمیخواستم! خودت کردی*نگاه خیسشو بهت داد* چشمات،لبخندت، موهای ابریشمیت، حرفای قشنگت... همشون کاری کردن که روز به روز بیشتر عاشقت بشم*مکثی کرد* تو خودت قلبمو دزدیدی! من کاری نکردم...
شنیدن این حرفا برات سخت بود؛ تو هیچوقت جونگینو فراتر از دوستت ندیدی و حتی الانم نمیتونستی اونو به عنوان فرد دیگه ای در کنارت قبول کنی. قطره های اشک رو از روی گونت پاک کردی به سمت در رفتی و بازش کردی اما قبل از اینکه به طور کامل خارج بشی به سمتش برگشتی و...
× متاسفم که تورو عاشق خودم کردم جونگینا، خیلی متاسفم...
و بعد برای همیشه از اون خونه دور شدی؛ البته در حالی که تکه ای از قلبت رو پیش اون پسر قرار دادی.
÷من... دوست دارم
این جمله از دیشب تا حالا مدام توی ذهنت تکرار میشد. چطور ممکن بود؟ یعنی در تمام در این ماه هایی که باهم دوست بودین اون تورو فراتر از یه دوست میدید؟ باورش برات سخت بود ولی انگار که همینطور بود. آهی کشیدی و از روی مبل راحتی بلند شدی و با همون شلوارک و تیشرت لانگت از خونه بیرون زدی.
به جلوی خونش رسیدی، از دیشب که توی پارتیش و توی اون حالت مستی اون حرفارو بهت زده بود کلی سوال داشتی که باید ازش میپرسیدی؛ باید میفهمیدی که چخبره. زنگ در رو زدی و طولی نکشید که در باز شد....
÷ ات...
× میشه بیام تو؟
بدون زدن حرفی از جلوی در کنار رفت و تو وارد خونش شدی. دستی به موهاش کشید و نفسشو بیرون داد.
÷ در مورد دیشب...
× فقط بهم بگو که راست بودن یا نه.
نگاهتونو برای لحظه ای به همدیگه دادین. متعجب نگاهت میکرد، انگار انتظار نداشت انقدر سریع بری سر اصل مطلب.
× جونگین جوابمو بده. اون حرفا راست بودن یا فقط*مکثی کردی* یه مشت حرف مزخرف بودن که به خاطر مستیت زدی؟
سرشو پایین انداخت، نمیتونست توی چشمات نگاه کنه.
÷ من متاسفم ات.
سوالی نگاهش کردی.
÷ نمیخواستم به دوستیمون آسیب بزنم اما*بغض کرد* دست خودم نیست، نمیتونم به تو به عنوان یه دوست نگاه کنم*نگاهشو بهت داد* چون تو برام خیلی فراتر از یه دوستی ات.
هیچ حرفی برای گفتن نداشتی،فقط مات و مبهوت نگاهش میکردی.
÷ هر وقت کنارمی نفس کشیدن برام سخت نیشه ات...میفهمی چی میگم؟*اشکاش کم کم جاری شدن* تو اسم اینو دوستی میزاری؟ اینکه با هر بار دیدنت قلبم تند بزنه و دستام بلرزن اسمش دوستیه؟
× جونگین...
÷ این اسمش عشقه میفهمیییی؟
صداشو برای لحظه ای بالا برد و اشکاش همونطور پایین ریختن. بعد از چند ثانیه اشک ریختن دوباره سرشو پایین انداخت و صداشو پایین آورد.
÷ منِ لعنتی عاشقت شدم ات... ولی نمیخواستم! خودت کردی*نگاه خیسشو بهت داد* چشمات،لبخندت، موهای ابریشمیت، حرفای قشنگت... همشون کاری کردن که روز به روز بیشتر عاشقت بشم*مکثی کرد* تو خودت قلبمو دزدیدی! من کاری نکردم...
شنیدن این حرفا برات سخت بود؛ تو هیچوقت جونگینو فراتر از دوستت ندیدی و حتی الانم نمیتونستی اونو به عنوان فرد دیگه ای در کنارت قبول کنی. قطره های اشک رو از روی گونت پاک کردی به سمت در رفتی و بازش کردی اما قبل از اینکه به طور کامل خارج بشی به سمتش برگشتی و...
× متاسفم که تورو عاشق خودم کردم جونگینا، خیلی متاسفم...
و بعد برای همیشه از اون خونه دور شدی؛ البته در حالی که تکه ای از قلبت رو پیش اون پسر قرار دادی.
۳۴.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.