هفت پسر + دختر
هفت پسر + دختر
پارت ۳۴
÷نامجون چیزی شده انقدر وول میخوری؟
×ها ؟ خب نه نه اتفاقی نیفتاده
یونگی ابرویی بالا انداخت و خندید
- آه نامجون تو واقعا نمی تونی چیزی رو پنهون کنی چیشده؟
نامجون آهی کشید و حرف زد
× خب وقتی داشتم سیستم دوربینا رو چک می کردم یه سری هم به مموریش زدم نمیدونستم اون زنه و فرانک بتونن انقدر بی رحم باشن اصلا جیهوپ لب تاپ رو کجا گذاشتی ؟
٪ ام فک کنم پشت صندلیمه
نامجون رفت و لب تاپ رو بر داشت و بازش کرد و دوباره داخل دوربینا شد و توی مموری رو گشت همه دورش جم شدن تا ببینن نامجون میخواد چی رو نشون بده نامجون وارد یکی از فایلا به اسم حافظه شد و فیلم بخش شد فیلم یه راه روی خالی رو نشون میداد و بعد دو تا مرد که یه دختر رو به زور دارن میبرن نمایان شد جیمین نگاهی به ویدیو کرد
= اون کیه ؟ انگار ۹ سالشه
× خب یوناست
=چی؟ مطمئنم یونا نیست
× الان بهت یه چیز دیگه نشون میدم تا قانع شی
رو یه ویدیو دیگه کلیک کرد اینبار لینا داشت با اون دختر حرف میزد و دختر رو به صندلی بسته بودن اون دختر جیغ میکشید و سعی میکرد خودشو آزاد کنه یه دختر رو آوردن داخل و لینا رو سرش یه تفنگ گذاشت و یه چیزی گفت
_ نمیتونی صدا رو وصل کنی؟
× بزار ببینم
کمی با لب تاپ ور رفت و صدا رو وصل کرد
* خب خب یونا الان میخوای جای اون گنج رو بگی یا نه
+ نهههه عمرا ولم کنین من هیچ کمکی بهتون نمیکنم
*اه تمومش کن دیگههههه آه اوایل بهتر بودی
نزدیک یونا شد و سرش رو نوازش کرد
* یونا تو خودتم میدونی من و بابات چقدر دوست داریم دیگه
+ اگه بابا منو دوست داشت نمیزاشت پیش تو بمونم
*یعنی حاضری ادمای اطرافت بمیرن ولی تو چیزی نگی باشه
تفنگ رو سمت اون دختر گرفت و تیر رو روی مخش نقاشی کرد
+ نههههههه کاتریننن هققققق تو خیلی پستی
* تو پست تری یونا فقط لازمه به من جای موادا رو بگی هم من و هم بابات میدونیم که تو حافظه عالی داری و غیر ممکنه چیزی یادت بره پس اون جای لعنتی رو بهم بگوووو
+ تو کاترین و جلو چشمم کشتییی نمیبخشمت
نامجون ویدیو رو قط کرد
× ویدیو های قبلی رو هم نگا کردم اولاش اروم بود ولی یهو بعد مدتی دیگه نمیخواسته جوابشونو بده
=پس واسه همین اون روز در رفته
× اره فک میکرده اگه لو بده همچین استعدادی داره ماهم ازش سو استفاده میکنیم
= باورم نمیشه همچین بلایی سرش آورده
٪فرانک خیلی بیرحمه
+ اوپااااا
یونا بیدار میشه .....
پارت ۳۴
÷نامجون چیزی شده انقدر وول میخوری؟
×ها ؟ خب نه نه اتفاقی نیفتاده
یونگی ابرویی بالا انداخت و خندید
- آه نامجون تو واقعا نمی تونی چیزی رو پنهون کنی چیشده؟
نامجون آهی کشید و حرف زد
× خب وقتی داشتم سیستم دوربینا رو چک می کردم یه سری هم به مموریش زدم نمیدونستم اون زنه و فرانک بتونن انقدر بی رحم باشن اصلا جیهوپ لب تاپ رو کجا گذاشتی ؟
٪ ام فک کنم پشت صندلیمه
نامجون رفت و لب تاپ رو بر داشت و بازش کرد و دوباره داخل دوربینا شد و توی مموری رو گشت همه دورش جم شدن تا ببینن نامجون میخواد چی رو نشون بده نامجون وارد یکی از فایلا به اسم حافظه شد و فیلم بخش شد فیلم یه راه روی خالی رو نشون میداد و بعد دو تا مرد که یه دختر رو به زور دارن میبرن نمایان شد جیمین نگاهی به ویدیو کرد
= اون کیه ؟ انگار ۹ سالشه
× خب یوناست
=چی؟ مطمئنم یونا نیست
× الان بهت یه چیز دیگه نشون میدم تا قانع شی
رو یه ویدیو دیگه کلیک کرد اینبار لینا داشت با اون دختر حرف میزد و دختر رو به صندلی بسته بودن اون دختر جیغ میکشید و سعی میکرد خودشو آزاد کنه یه دختر رو آوردن داخل و لینا رو سرش یه تفنگ گذاشت و یه چیزی گفت
_ نمیتونی صدا رو وصل کنی؟
× بزار ببینم
کمی با لب تاپ ور رفت و صدا رو وصل کرد
* خب خب یونا الان میخوای جای اون گنج رو بگی یا نه
+ نهههه عمرا ولم کنین من هیچ کمکی بهتون نمیکنم
*اه تمومش کن دیگههههه آه اوایل بهتر بودی
نزدیک یونا شد و سرش رو نوازش کرد
* یونا تو خودتم میدونی من و بابات چقدر دوست داریم دیگه
+ اگه بابا منو دوست داشت نمیزاشت پیش تو بمونم
*یعنی حاضری ادمای اطرافت بمیرن ولی تو چیزی نگی باشه
تفنگ رو سمت اون دختر گرفت و تیر رو روی مخش نقاشی کرد
+ نههههههه کاتریننن هققققق تو خیلی پستی
* تو پست تری یونا فقط لازمه به من جای موادا رو بگی هم من و هم بابات میدونیم که تو حافظه عالی داری و غیر ممکنه چیزی یادت بره پس اون جای لعنتی رو بهم بگوووو
+ تو کاترین و جلو چشمم کشتییی نمیبخشمت
نامجون ویدیو رو قط کرد
× ویدیو های قبلی رو هم نگا کردم اولاش اروم بود ولی یهو بعد مدتی دیگه نمیخواسته جوابشونو بده
=پس واسه همین اون روز در رفته
× اره فک میکرده اگه لو بده همچین استعدادی داره ماهم ازش سو استفاده میکنیم
= باورم نمیشه همچین بلایی سرش آورده
٪فرانک خیلی بیرحمه
+ اوپااااا
یونا بیدار میشه .....
۱۴.۶k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.