فیک کوک
فیک کوک
عشق خونآشامی
وقتی رسیدن خونه
کوک ات رو برد داخل اتاق و گذاشت رو تخت یه جادویی خوند که اون رو نجات بده و ات برگرده ولی زخما خیلی عمیق بودن کوک همه تلاشش رو کرد و ات رو نجات داد آیو داشت از داخل گوی جادویی به ات و کوک نگاه میکرد
کوک:اتعزیزم خوبی
ات:کوک درد دارم (ضعیف)
کوک:اشکال نداره خوب میشی
ات:میخوام بخوابم ولی نمیتونم
کوک:من بدنتروماساژ میدم تو بخواب
ویو کوک
ات آروم توی بغلم خوابید من داشتم بدنش رو ماساژ میدادم اون خیلی آروم و کیوت خوابیده بود دیگه نتونستم تحمل کنم ار لب بوسیدمش ات داشت همراهیم میکرد بعد پانزده مین ولش کردم
کوک:لبات خیلی شیرین هس بیبی
خوابیدن و وقتی بیدار شدن
ببخشید بد شد
عشق خونآشامی
وقتی رسیدن خونه
کوک ات رو برد داخل اتاق و گذاشت رو تخت یه جادویی خوند که اون رو نجات بده و ات برگرده ولی زخما خیلی عمیق بودن کوک همه تلاشش رو کرد و ات رو نجات داد آیو داشت از داخل گوی جادویی به ات و کوک نگاه میکرد
کوک:اتعزیزم خوبی
ات:کوک درد دارم (ضعیف)
کوک:اشکال نداره خوب میشی
ات:میخوام بخوابم ولی نمیتونم
کوک:من بدنتروماساژ میدم تو بخواب
ویو کوک
ات آروم توی بغلم خوابید من داشتم بدنش رو ماساژ میدادم اون خیلی آروم و کیوت خوابیده بود دیگه نتونستم تحمل کنم ار لب بوسیدمش ات داشت همراهیم میکرد بعد پانزده مین ولش کردم
کوک:لبات خیلی شیرین هس بیبی
خوابیدن و وقتی بیدار شدن
ببخشید بد شد
۸.۸k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.