bittre and sweet
bittre and sweet
part 36
پرش زمانی به عصر
تهیونگ:خانم لی ات
ات: بله ارباب اومدم
تهیونگ: بدو ماشین روشن کن باید زود بریم
ات: چشم ارباب
ات ماشین روشن کرد و تهیونگ اومد نشست
تهیونگ:برو
ات:چشم
ات حرکت کرد و رسیدن به همون رستورانه که تهیونگ رزرو کرده بود
تهیونگ:پیاده شو
ات:من!!
تهیونگ: کس دیگه ای هم اینجا هس؟
ات:اها،چشم
تهیونگ و ات وارد رستوران شدن
نشستن سر میز
ات: ارباب میشه یه سوال بکنم ؟
تهیونگ:آره
ات:برای چی اومدیم اینجا؟
تهیونگ:وایسا خودت میبینی.
بعد چند دقیقه همه چراغا خاموش شدن یه نور سفید افتاد روی تهیونگ
تهیونگ زانو زد
تهیونگ:ات قشنگم با من ازدواج میکنی🥹(آخه مگه کیوت تر از توام هست پسرم*غش و ضعف*)
ات:!!!!!!!!!!! بله (شوکه)
تهیونگ ات رو بغل کرد
(خب چون گشادم خلاصش میکنم)
این دوتا همو بغل کردن و ماچ کردن بعد غذا خوردن و به سمت خونه حرکت کردن.
(ببخشد خیلی دیر گذاشتم فقط جرم ندین😂)
part 36
پرش زمانی به عصر
تهیونگ:خانم لی ات
ات: بله ارباب اومدم
تهیونگ: بدو ماشین روشن کن باید زود بریم
ات: چشم ارباب
ات ماشین روشن کرد و تهیونگ اومد نشست
تهیونگ:برو
ات:چشم
ات حرکت کرد و رسیدن به همون رستورانه که تهیونگ رزرو کرده بود
تهیونگ:پیاده شو
ات:من!!
تهیونگ: کس دیگه ای هم اینجا هس؟
ات:اها،چشم
تهیونگ و ات وارد رستوران شدن
نشستن سر میز
ات: ارباب میشه یه سوال بکنم ؟
تهیونگ:آره
ات:برای چی اومدیم اینجا؟
تهیونگ:وایسا خودت میبینی.
بعد چند دقیقه همه چراغا خاموش شدن یه نور سفید افتاد روی تهیونگ
تهیونگ زانو زد
تهیونگ:ات قشنگم با من ازدواج میکنی🥹(آخه مگه کیوت تر از توام هست پسرم*غش و ضعف*)
ات:!!!!!!!!!!! بله (شوکه)
تهیونگ ات رو بغل کرد
(خب چون گشادم خلاصش میکنم)
این دوتا همو بغل کردن و ماچ کردن بعد غذا خوردن و به سمت خونه حرکت کردن.
(ببخشد خیلی دیر گذاشتم فقط جرم ندین😂)
۶.۳k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.