عشق ناپایدار 💔 ■Part 27■
دکتر: متاسفم اینو میگم ولی دخترتون مبتلا به سرطان ریه شده
وقتی این حرف رو از دکتر شنیدم دیگه نفهمیدم چیشد و از حال رفتم
(نامجون)
باورم نمیشد دختر کوچولوم به این بیماری مبتلا شده آخه مگه اون چه گناهی کرده که باید اینجوری زجر بکشه ، بعد از اینکه حال دایون بد شد سریع بردمش اورژانس که گفتن بچه رو باید به دنیا بیارن چون به دایون شوک زیادی وارد شده ، منم کارای لازم رو انجام دادم و دایون رو بردن اتاق عمل بعد از اون رفتم پیش دکتر تا درمورد وضعیت نایون بپرسم ، در زدم و رفتم داخل اتاق دکتر
نامجون: ببخشید دکتر
دکتر: بفرمایین آقای کیم
نامجون: وضعیت دخترم چطوره الان؟
دکتر: خب تا به حال خونریزی بینی داشته؟
نامجون: خب تازگی که نه ولی حدود پنج ماه پیش خونریزی داشت چطور؟
دکتر: خب ببینید اگر همون موقع متوجه این موضوع میشدید لازم به جراحی یا شیمی درمانی نبود ولی الان دیگه غده سرطانی بزرگ شده و باید شیمی درمانی بشه و اگر تا شیش ماه دیگه اون غده کم تر از پنج سانت کوچیک شده باشه باید جراحی بشه و جراحی هم ممکنه باعث بهبودی کامل یا خدایی نکرده مرگ بشه
نامجون: چی؟!
دکتر: آروم باشید فعلا هیچ چیزی مشخص نیست فقط الان باید خیلی مراقبش باشین و بهش امید بدین ، ناامید نشدن خیلی به سیستم بدنی دختر کوچولوتون کمک میکنه
نامجون: بله چشم
دکتر: و راستی موهاش رو هم باید بتراشید
نامجون: حتما لازمه؟
دکتر: بله متاسفانه میدونم برای دختربچه ها سخته ولی باید انحام بشه بعد از اینکه خوب شد دوباره موهاش درمیاد
نامجون: بله متوجه شدم ممنونم ازتون
دکتر: خواهش میکنم
نامجون: میتونم دخترمو ببینم؟
دکتر: بله حتما اتفاقا الانا دیگه بابد بهوش اومده باشه
نامجون: مرسی
از اتاق دکتر خارج شدم و رفتم سمت اتاق نایون و وارد اتاق شدم که دیدم نایون با چهره ترسیده به پرستار نگاه میکنه سریع رفتم نزدیکش
نامجون: دخترم
نایون: بابایی
نامجون: حالت خوبه عزیزم درد نداری؟
نایون: چرا قفسه سینم درد میکنه
نامجون: خوب میشه دختر قشنگم فقط یه کوچولو باید تحمل کنی باشه؟
نایون: باشه فقط منو تنها نزار
نامجون: باشه خوشگلم من همینجام
نایون بعد از چند دقیقه صحبت کردن با من خوابش برد البته بهش نگفتم بیماریش چیه چون ممکنه بهش شوک وارد بشه و حالش بد بشه دوباره ، وقتی از نایون مطمئن شدم رفتم سمت اتاق عمل تا ببینم نایون در چه حاله
کپی ممنوع ❌
وقتی این حرف رو از دکتر شنیدم دیگه نفهمیدم چیشد و از حال رفتم
(نامجون)
باورم نمیشد دختر کوچولوم به این بیماری مبتلا شده آخه مگه اون چه گناهی کرده که باید اینجوری زجر بکشه ، بعد از اینکه حال دایون بد شد سریع بردمش اورژانس که گفتن بچه رو باید به دنیا بیارن چون به دایون شوک زیادی وارد شده ، منم کارای لازم رو انجام دادم و دایون رو بردن اتاق عمل بعد از اون رفتم پیش دکتر تا درمورد وضعیت نایون بپرسم ، در زدم و رفتم داخل اتاق دکتر
نامجون: ببخشید دکتر
دکتر: بفرمایین آقای کیم
نامجون: وضعیت دخترم چطوره الان؟
دکتر: خب تا به حال خونریزی بینی داشته؟
نامجون: خب تازگی که نه ولی حدود پنج ماه پیش خونریزی داشت چطور؟
دکتر: خب ببینید اگر همون موقع متوجه این موضوع میشدید لازم به جراحی یا شیمی درمانی نبود ولی الان دیگه غده سرطانی بزرگ شده و باید شیمی درمانی بشه و اگر تا شیش ماه دیگه اون غده کم تر از پنج سانت کوچیک شده باشه باید جراحی بشه و جراحی هم ممکنه باعث بهبودی کامل یا خدایی نکرده مرگ بشه
نامجون: چی؟!
دکتر: آروم باشید فعلا هیچ چیزی مشخص نیست فقط الان باید خیلی مراقبش باشین و بهش امید بدین ، ناامید نشدن خیلی به سیستم بدنی دختر کوچولوتون کمک میکنه
نامجون: بله چشم
دکتر: و راستی موهاش رو هم باید بتراشید
نامجون: حتما لازمه؟
دکتر: بله متاسفانه میدونم برای دختربچه ها سخته ولی باید انحام بشه بعد از اینکه خوب شد دوباره موهاش درمیاد
نامجون: بله متوجه شدم ممنونم ازتون
دکتر: خواهش میکنم
نامجون: میتونم دخترمو ببینم؟
دکتر: بله حتما اتفاقا الانا دیگه بابد بهوش اومده باشه
نامجون: مرسی
از اتاق دکتر خارج شدم و رفتم سمت اتاق نایون و وارد اتاق شدم که دیدم نایون با چهره ترسیده به پرستار نگاه میکنه سریع رفتم نزدیکش
نامجون: دخترم
نایون: بابایی
نامجون: حالت خوبه عزیزم درد نداری؟
نایون: چرا قفسه سینم درد میکنه
نامجون: خوب میشه دختر قشنگم فقط یه کوچولو باید تحمل کنی باشه؟
نایون: باشه فقط منو تنها نزار
نامجون: باشه خوشگلم من همینجام
نایون بعد از چند دقیقه صحبت کردن با من خوابش برد البته بهش نگفتم بیماریش چیه چون ممکنه بهش شوک وارد بشه و حالش بد بشه دوباره ، وقتی از نایون مطمئن شدم رفتم سمت اتاق عمل تا ببینم نایون در چه حاله
کپی ممنوع ❌
۸۳.۶k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.